مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروز
که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر
ک به است یک قد خوش ز هزار قامت کوژ

مولانا
 
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروز
که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر
ک به است یک قد خوش ز هزار قامت کوژ

مولانا
ژاله صبح دانی خبر از چه می دهد
اشکی که شبش پای عزیزی رفته است
 
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیوفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن

مولانا
 
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
آنرا که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد

مولانا
 
به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
حافظ
 
نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرود
آنچه با خرقه زاهد می انگوری کرد
حافظ
 
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
حافظ
 
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی

#شهریار
یارب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت
حافظ
پ‌.ن :نمیدونم تکراریه یا نه!
 
یک نظر مستانه کردی عاقبت
عقل را دیوانه کردی عاقبت
با غم خود آشنای کردی مرا
از خودم بیگانه کردی عاقبت
فیض کاشانی
 
مرا گویی که رایی من چه دانم
چنین مجنون چرایی من چه دانم
منم در موج دریاهای عشقت
مرا گویی کجایی من چه دانم

مولانا
 
مرا گویی که رایی من چه دانم
چنین مجنون چرایی من چه دانم
منم در موج دریاهای عشقت
مرا گویی کجایی من چه دانم

مولانا
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

#حافظ
 
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وا رهد از حد جهان بی حد و اندازه شود

ادبیات پیش دانشگاهی - مولانا :-"
 
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
حافظ
 
Back
بالا