مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
به تخت گل بنشانم بتی چو سلطانی
ز سنبل و سمنش ساز طوق و یاره کنم

حافظ


می‌توان خواند از جبین خاک، احوال مرا
بس که پیش یار حرفم بر زمین افتاده است !

صائب
 
می‌توان خواند از جبین خاک، احوال مرا
بس که پیش یار حرفم بر زمین افتاده است !

صائب
ترا که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری

حافظ
 
یاد آن جلوهٔ مستانه کی از دل برود؟
این نه موجی است که از خاطر ساحل برود
صائب
دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا
زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم

مولانا
 
دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا
زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم

مولانا

من که بودم گردباد این بیابان عاقبت
چون ره خوابیده بار خاطر صحرا شدم

صائب
 
در عشق پیش بینی سنگ ره وصال است
شد سیل محو در بحر از پیش پا ندیدن

صائب
 
نیست یک ساعت قرار این جان بی آرام را
یا رب آن آرام جان بی قرار من کجاست

هلالی جغتایی
 
تا نگريد طفلک حلوا فروش
ديگ بخشايش كجا آيد به جوش
مولانا
 
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
حافظ
 
مرغ در دامم مرا پروانه ی پرواز نیست
در گلویم نغمه هست و رخصت اواز نیست
 
Back
بالا