مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دو قدم مانده به گل /پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی/و تو را ترسی شفاف فرا میگیرد/در صمیمیت سیال فضا/خش خش میشنوی/کودکی میبینی/رفته از کاج بلندی بالا/جوجه برمیدارد از لانه نور/و از او میپرسی خانه دوست کجاست
 
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم
در میان لاله و گل آشیانی داشتیم
 
من نگويم که مرا از قفس آزاد کنيد
قفسم برده به باغي و دلم شاد کنيد
دلبر که جان فرسود از او، کام دلم نگشود از او
‏نومید نتْوان بود از او، باشد که دلداری کند...
‏⁧ "حافظ"
 
دوش می امد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
 
دوش می امد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
 
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
یک قطره آب بود با دریا شد
یک ذره خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
 
دريغ مدت عمرم که بر اميد وصال
بسر رسيد و نيامد به سر زمان فراق
:)
قایق از تور تهی
و دل از آروزی مروارید
همچنان خواهم راند
نه به آبی ها دل خواهم بست
نه به دریا
 
از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
 
یاد تو می وزد ولی، بی خبرم ز جای تو
کز همه سوی می رسد، نکهت آشنای تو
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند
 
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
 
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر نکش تا نکشد سر به فلک فریادم
 
Back
بالا