مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تا مهر تواَم در دل شوریده نشست

وافتاد مــرا چشـم بدان نرگـس مست

این غم ز دلم نمینهد پای برون

وین اشک ز دامنم نمیدارد دست​
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به سرخوشی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست
این دم که فرو برم برآرم یا نه:)
- خیام
 
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به سرخوشی گزارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست
این دم که فرو برم برآرم یا نه:)
- خیام
هر جا نقش پاي تو بر خاک مانده است ..... عشقت مرا به خاک همانجا کشانده است
 
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت
محراب ابرویت نما تا سحرگهی
دست دعا برآرم و در گردن آرمت
 
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت
محراب ابرویت نما تا سحرگهی
دست دعا برآرم و در گردن آرمت
تو و با لاله رویان، گل ز شاخ عیش چیدنها ...‌. من و چون غنچه از دست، تو پیراهن دریدنها
 
آن ترک پری چهره که دوش از برما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت
 
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده ... بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده
آن ترک پری چهره که دوش از برما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت
 
روی دیدار توام نیست، وضو از چه کنم؟ ... دیگر از جامه ی صد وصله رفو از چه کنم؟


هر دم از سینه این خاک دلی زار بنالد
که گلی بودم و بازیچه گلچین دل آزار
شهریار
 
منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم که ديده نيالوده ام به بد ديدن
حافظ
نه در غربت دلم شاد و نه رویی در وطن دارم

الهی بخت برگردد ازین طالع که من دارم
 
دردایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی

حافظ
یار من خسرو خوبان و لبش شیرین است....
خبرش نیست که فرهاد وی این مسکین است
 
راز دلت را مکن فاش به نامحرمان
در بر مامحرمان راز گشودن خطاست

احمد کمالی
تو آن باغ گل یاسی، سراسر عشق و احساسی ...
مکن این گونه طنازی که این دل عالمی دارد
 
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
چشم بیمار تو شد باعث بیماری ما
به مسیحا نرسد فکر پرستاری ما..!!
دوش در خواب لب نوش تو را بوسیدم..
خواب ما به بُود از عالم بیداری ما...
خیام
 
چشم بیمار تو شد باعث بیماری ما
به مسیحا نرسد فکر پرستاری ما..!!
دوش در خواب لب نوش تو را بوسیدم..
خواب ما به بُود از عالم بیداری ما...
خیام
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی بادهٔ گلرنگ نمی‌باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست
- خيام
 
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی بادهٔ گلرنگ نمی‌باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست
- خيام
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی
من از غم تو هر روز دو صد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی
 
Back
بالا