مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
یوسف فروختنم به زر ناب خطاست
نفرین به من اگر تو را به زر ناب دهم
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی
من از غم تو هر روز دو صد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی
 
یوسف فروختنم به زر ناب خطاست
نفرین به من اگر تو را به زر ناب دهم
مو احوالم خرابه گر تو جویی
جگر بندم کبابه گر تو جویی
تو که رفتی و یار نو گرفتی
قیامت هم حسابه گر تو جویی

 
مو احوالم خرابه گر تو جویی
جگر بندم کبابه گر تو جویی
تو که رفتی و یار نو گرفتی
قیامت هم حسابه گر تو جویی

یاد من باشد که فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا آب و زمین
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت...
 
یاد من باشد که فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا آب و زمین
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت...
تــا کــی در انــتــظــار گـذاری بـه زاریـم
بـاز آی بـعـد از ایـنـهـمـه چـشم انتظاریم
 
من آن گلبرگ مغرورم
که می میرم ز بی آبی
ولی با ذلت و خواری
پی شبنم نمی گردم...
من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامه به وقت مصیبت سیه کنند
من موی ز مصیبت پیری کنم سیاه
 
در عشق ز ما عکس در آیینه نیفتد
از گرد هوس بس که سبکبار نشستیم
8->


من دگر سوی چمن هم سر پروازم نیست

که پر بازم اگر هست دل بازم نیست



آشیان ساختن ارزانی مرغان چمن

آشیان سوخته ام من که هم آوازم نیست

شهریار
 
  • لایک
امتیازات: Maia
من دگر سوی چمن هم سر پروازم نیست

که پر بازم اگر هست دل بازم نیست



آشیان ساختن ارزانی مرغان چمن

آشیان سوخته ام من که هم آوازم نیست

شهریار

تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
مهدی اخوان ثالث
 
در به ز خودی نظر مکن غصه نخور
در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی
تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
مهدی اخوان ثالث
 
  • لایک
امتیازات: Maia
در به ز خودی نظر مکن غصه نخور
در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی
یک نظر مستانه کردی عاقبت
عقل را دیوانه کردی عاقبت
با غم خود آشنای کردی مرا
از خودم بیگانه کردی عاقبت
 
یک نظر مستانه کردی عاقبت
عقل را دیوانه کردی عاقبت
با غم خود آشنای کردی مرا
از خودم بیگانه کردی عاقبت
تو مگر دربدری ؟ خانه نداری ای بغض؟
همه شب سرزده مهمان گلویم هستی!
 
  • لایک
امتیازات: Maia
تو مگر دربدری ؟ خانه نداری ای بغض؟
همه شب سرزده مهمان گلویم هستی!
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را
 
ای درختان بلند
این مسافر خسته‌ست
و نگاهش را بر شاخه‌ی لرزان شما
مثل برگی بسته است

تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او

زان سفر دراز خود عزم وطن نمی‌کند

پیش کمان ابرویش لابه همی‌کنم ولی

گوش کشیده است از آن گوش به من نمی‌کند
 
  • لایک
امتیازات: Maia
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او

زان سفر دراز خود عزم وطن نمی‌کند

پیش کمان ابرویش لابه همی‌کنم ولی

گوش کشیده است از آن گوش به من نمی‌کند
دل بـه هـجـران تـو عمریست شکیباست ولی
بــار پــیــری شــکــنــد پـشـت شـکـیـبـائـی را
 
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشقآسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مژگان را
 
ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مژگان را

ابر را دیده به زیر پر خویش
حیوان را همه فرمانبر خویش
بار ها آمده شادان ز سفر
به رهش بسته فلک طاق ظفر
 
ابر را دیده به زیر پر خویش
حیوان را همه فرمانبر خویش
بار ها آمده شادان ز سفر
به رهش بسته فلک طاق ظفر
رونق عهد شباب است دگر بستان را
می‌رسد مژده گل بلبل خوش الحان را
ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
 
از خدا جوييم توفيق ادب
بي ادب محروم ماند از لطف رب
برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را
هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را
 
Back
بالا