مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ما حنجره در حنجره در حنجره بغضیم
ما آینه در آینه در آینه دردیم
ما نمی پوشیم عیب خویش.اما دیگران
عیب ها دارند و از ما جمله را پوشیده اند
پروین اعتصامی
 
ما نمی پوشیم عیب خویش.اما دیگران
عیب ها دارند و از ما جمله را پوشیده اند
پروین اعتصامی
در جوانی حاصل عمرم به نادانی گذشت
آنچه باقی بود آن هم در پشيمانی گذشت
 
تویی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدا
که نیستم ز تو در روی آفتاب خجل

حافظ
لب گشای و راز هجران با من خسته بگو
یوسفت گشتم برایت پیرهن آورده ام
مهربان با من سخن گوی و نما دردم تو کم
من برایت راز دل را بیش و کم آورده ام
 
لب گشای و راز هجران با من خسته بگو
یوسفت گشتم برایت پیرهن آورده ام
مهربان با من سخن گوی و نما دردم تو کم
من برایت راز دل را بیش و کم آورده ام
محبت آتشی در جانم افروخت
که تا دامان محشر بایدم سوخت

عجب پیراهنی بهرم بریدی
که خیاط اجل میبایدش دوخت
 
محبت آتشی در جانم افروخت
که تا دامان محشر بایدم سوخت

عجب پیراهنی بهرم بریدی
که خیاط اجل میبایدش دوخت
تا قمری همچو جان جلوه شود ناگهان
صد مه و صد آفتاب چهره او را غلام

مولوی
 
  • لایک
امتیازات: Maia
تا قمری همچو جان جلوه شود ناگهان
صد مه و صد آفتاب چهره او را غلام

مولوی
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما

حافظ
 
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما

حافظ
ای که دستت می‌رسد کاری بکن
پیش از آن کاز تو نیاید هیچ کار
سعدی
 
در اندرون من خسته دل ندانم کيست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
تا چند اسیر عقل هر روزه شویم / در دهر چه صد ساله چه یکروزه شویم
در ده تو بکاسه می از آن که پیش ما/در کارگه کوزه گران کوزه شویم
 
تا چند اسیر عقل هر روزه شویم / در دهر چه صد ساله چه یکروزه شویم
در ده تو بکاسه می از آن که پیش ما/در کارگه کوزه گران کوزه شویم
مگو با مرغ شب از نور خورشید
نیارد سرمه کس بر دیده کور

وحدت کرمانشاهی
 
مگو با مرغ شب از نور خورشید
نیارد سرمه کس بر دیده کور

وحدت کرمانشاهی
رفتی از خانه به بازار به صد عشوه و ناز
آه ازین ناز!درین شهر چ غوغا افتد؟

هلالی جغتایی
 
رفتی از خانه به بازار به صد عشوه و ناز
آه ازین ناز!درین شهر چ غوغا افتد؟

هلالی جغتایی
در مجلس حيرانی ، جانی است مرا جانی
زان شد که تو می دانی ، آهسته که سرمستم
مولوی :BlueHeart
 
در مجلس حيرانی ، جانی است مرا جانی
زان شد که تو می دانی ، آهسته که سرمستم
مولوی :BlueHeart
می روی و گریه می آید مرا
ساعتی بنشین که باران بگذرد
امیرخسرو دهلوی
 
می روی و گریه می آید مرا
ساعتی بنشین که باران بگذرد
امیرخسرو دهلوی
دانه ای را که دل موری از آن شاد شود ... خوشی اش روز جزا تاج سلیمان باشد

صائب تبریزی​
 
دانه ای را که دل موری از آن شاد شود ... خوشی اش روز جزا تاج سلیمان باشد

صائب تبریزی​
دردمندی من سوخته زار و نزار
ظاهرا حاجت تقریر و بیان این همه نیست

حافظ
 
Back
بالا