مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
فریفت یار شکربار من مرا به طریق
که شعر تازه بگو و بگیر جام عتیق

مولانا
 
قضای آسمانی بود مشتاقی و مهجوری
چه تدبیری توانم با قضای آسمانی کرد
استاد شهریار
 
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد!
 
یا رب چه باشد لذت حرف وفا و مهر از او
چون طعم شکر میدهد، لعل لبش دشنام را

عاشق اصفهانی
 
آنقدر سنگ نهادند میان من و تو
آدم از هرچه طواف است بدش می آید
آرش واقع طلب
 
درقالب این خاكیان عمری است سرگردان شدم
چون جان اسیرحبس شد ، جانانه را گم كرده ام
از حبس دنیا خسته ام چون مرغكی پر بسته ام
جانم از این تن سیر شد ، سامانه را گم كرده ام

مولانا
 
مرا تو جان شیرینی به تلخی رفته از اعضا
الا ای جان! به تن بازآ وگرنه تن به جان آید
سعدی
 
دست در دست هم دهیم به مهر
میهن خویش را کنیم آباد
 
دیدارِ تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
فریدونمشیری
 
یک دسته گل دماغ پرور
از خرمن صد گیاه بهتر
 
رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی , کار اسانی که نیست
 
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
 
یک امشبی که آمده بودی به خواب من
من از غم فراق تو خوابم نبرده بود
عليرضا عرب عامری
 
دوست آنست ک گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
 
یک نفر گفت خدا کاش که عاشق بشوم
شد و در پیچ و خم عشق خدا را گم کرد
سید تقی سیدی
 
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
 
در شکست ماست حکمتها که چون کشتی شکست
غرقه ای را دستگیری می کند هر پاره ای
صائب تبریزی
 
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را جه شد
 
در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز
استاده‌ام چو شمع، مترسان ز آتشم
حافظ
 
Back
بالا