- ارسالها
- 545
- امتیاز
- 13,685
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- ard
- سال فارغ التحصیلی
- 1400
مبر ظن کز سرم سودای عشقتمثلا شعر بخوانم و تو ا ذوق زیاد
غش کنی توی خیابان
و بیفتی بغلم!
رود تا بر زمینم استخوان هست
مبر ظن کز سرم سودای عشقتمثلا شعر بخوانم و تو ا ذوق زیاد
غش کنی توی خیابان
و بیفتی بغلم!
تو چه دیدی که مرا میخواهی؟
من بد چشم و مست و زن باره
لب داغت به جانم آتش زد
بِنِشین!!!! توله ی آتش پاره
تن من زخم خورده سرتاسر
بوی خون می دهد تمام تنم
خنده های مرا ندیده بگیر
شرحه شرحه است زی پیرهنم
....
آرمان آریا
تُرُش نباشم اگر صد جواب تلخ دهیما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که میکشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست
تُرُش نباشم اگر صد جواب تلخ دهی
که از دهان تو شیرین و دلنواز آید
دست تو طوق گردن دگریدوستت دارم ولی این راز باشد بین ما
هر کسی را دوست دارم زود شوهر میکند
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظدست تو طوق گردن دگری
غم عشق تو طوق گردن من
یک عمر پریشانی دل بسته به موییستندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری
ما ز یاران چشم یاری داشتیمیک عمر پریشانی دل بسته به موییست
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر میکنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
قیصر امین پور
منکر آیینه باشد چشم کورما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکردمنکر آیینه باشد چشم کور
دشمن آیینه باشد روی زرد
در دایره قسمت ما نقطه ی تسلیمیمدیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالمدر دایره قسمت ما نقطه ی تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
حافظ
یا در غمِ ما تمامْ پیوندیا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننموند آن شاهد هر جایی
حافظ
از گریه سوختیم و تو آهی نمی کنییا در غمِ ما تمامْ پیوند
یا رشتهی عشق بُگسل از ما.
یک دل و یک جهت و یک رو باشاز گریه سوختیم و تو آهی نمی کنی
در آب و آتشیم و نگاهی نمی کنی
فغانی شیرازی
شب و شعر است و شراب و شیرینییک دل و یک جهت و یک رو باش
از دو رویان جهان یک سو باش
جامی
* شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینیشب و شعر است و شراب و شیرینی
غنمیت است دراین شب که دوستان بینی
تا که از جانب معشوق نباشد کششی* شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی.
سعدی *
یک نظر مستانه کردی عاقبت
عقل را دیوانه کردی عاقبت
با غم خود آشنای کردی مرا
از خودم بیگانه کردی عاقبت
فیض کاشانی
در هوایت بی قرارم روز و شبتا که از جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد