- ارسالها
- 262
- امتیاز
- 13,862
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان1
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1403
- رشته دانشگاه
- بیوتکنولوژی
راه تردید مسیر گذر عاشق نیستیار ناپایدار دوست مدار
دوستی را نشاید این غدّار
چه کنم با چه کنم های دل بی هدفم؟
راه تردید مسیر گذر عاشق نیستیار ناپایدار دوست مدار
دوستی را نشاید این غدّار
ما چو ناییم و نوا در ما ز توستراه تردید مسیر گذر عاشق نیست
چه کنم با چه کنم های دل بی هدفم؟
تا نگویی اشک های شمع از کم طاقتی استما چو ناییم و نوا در ما ز توست
ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست
مردم از فتنه گریزند و ندانند که ماتا نگویی اشک های شمع از کم طاقتی است
در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم
آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمعمی خواهمت چنان که شب خسته خواب را
می جویمت چنانکه لب تشنه آب را
در میان خار ها هم میشود یک یاس بودآن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود
در این دنیا کسی بی غم نباشددر میان خار ها هم میشود یک یاس بود
در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود
میشود حتی برا دیدن پروانه ای
شیشه های مات یک متروکه را الماس بود
در من انگار کسی در پی انکار من استدر این دنیا کسی بی غم نباشد
اگر باشد بنی آدم نباشد
توانم آنکه نیازارم اندرون کسیدر من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
تا نگرید طفلک حلوا فروشتوانم آنکه نیازارم اندرون کسی
حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در است
شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشدتا نگرید طفلک حلوا فروش
دیگ بخشش کجا آید به جوش
دانی که چرا سر نهان با تو نگویم؟شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرادانی که چرا سر نهان با تو نگویم؟
طوطی صفتی؛ طاقت اسرار نداری
اینکه مردم نشناسند تو را غربت نیستیار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یارتویی غارتویی خواجه نگهدار مرا
ما ز خود سوی تو گردانیم سرديدی آن ترك ختا دشمن جان بود مرا؟
گر چه عمری به خطا دوست خطابش كردم
روی نگار در نظرم جلوه مینمودما ز خود سوی تو گردانیم سر
چون تویی از ما به ما نزدیکتر
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگومرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
وای از دست تو ای شیوه عاشق کش جانانمن غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من غیر سخن شهد شکر هیچ مگو
یک نفر آمد صدایم کرد و رفتوای از دست تو ای شیوه عاشق کش جانان
که تو فرمان قضا بودی و تقدیر نکردی