- ارسالها
- 262
- امتیاز
- 13,862
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان1
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1403
- رشته دانشگاه
- بیوتکنولوژی
تنگ پر از اشک و چشم های تماشایک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم رهایم کرد و رفت
ماهی دلمرده ام ، چگونه نگریم؟
تنگ پر از اشک و چشم های تماشایک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم رهایم کرد و رفت
موی سپید را فلکم آزاد ندادتنگ پر از اشک و چشم های تماشا
ماهی دلمرده ام ، چگونه نگریم؟
من شور و شر موج و تر سرسختی ساحلموی سپید را فلکم آزاد نداد
این رشته را به نقد جوانی داده ام
یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منشمن شور و شر موج و تر سرسختی ساحل
روزی که به سوی تو دویدم تو چه کردی؟
شکر نعمت نعمتت افزون کندیا رب آن نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
در من انگار کسی در پی انکار من استشکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند
تا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفسدر من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
آنکه را خیمه به صحرای قناعت زده استتا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفس
نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان راآنکه را خیمه به صحرای قناعت زده است
گر جهان زلزله خیزد غم ویرانی نیست
این ترانه بوی نان نمیدهد بوی حرف دیگران نمیدهدتو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
در این سرای بی کسی، کسی به در نمیزنداین ترانه بوی نان نمیدهد بوی حرف دیگران نمیدهد
سفره ی دلم دوبار باز شد سفره ای که بوی نان نمیدهد
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدنددر این سرای بی کسی، کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما، پرنده سر نمیزند
در سرم بود که دوری کنم از آتش عشقدوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
من همه اشتباه خود جلوه دهم که آدمیدر سرم بود که دوری کنم از آتش عشق
چه کنم ؟ شیوه پرهیز نمیدانستم
توبه کردم که دگر عاشق چشمی نشوممن همه اشتباه خود جلوه دهم که آدمی
از دم مهد تا لحد، در اشتباه کردن است
شرح اين آتش جانسوز نگفتن تا کی؟!توبه کردم که دگر عاشق چشمی نشوم
لذت توبه به این است که هی بشکنی اش
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مراشرح اين آتش جانسوز نگفتن تا کی؟! سوختم ، سوختم اين راز نهفتن تا کی؟!
وحشي بافقی
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخییار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
الا یا ایهاالساقی ادرکاسا و ناولهاای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
ان قدر محزونم که هرکسی که می گیرمالا یا ایهاالساقی ادرکاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها