مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تو که گذر کردی از کوی ما
چرا نگاهی نکردی به حال پریشان ما
ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن
دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن

نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن
پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن
 
ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن
دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن

نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن
پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن
نقش بند جان که جانها جانب او مایلست
عاقلان را بر زبان و عاشقان را در دلست
 
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سرو سامان که مپرس
سوگواران را مجال بازديد و ديد نيست
بازگرد اي عيد از زندان كه ما را عيد نيست
 
یگانه ارزش گیتی است جان ز تن رستن
خوشا کسی که رهیده ز هرچه دل بستن
نو بهار است در آن کوش که خوش‌دل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
 
یاس را عمر اگر آن به درازا می رفت
شهرت لاله کجا تا به ثریا می رفت
ترسم كه در فراق تو ناگه اجل رسد
بازآيي و ز خلق نيابي نشانيم
يا سعي كن كه پيش اجل بازيابمت
يا جهد كن كزين همه غم وا رهانيم
 
ترسم كه در فراق تو ناگه اجل رسد
بازآيي و ز خلق نيابي نشانيم
يا سعي كن كه پيش اجل بازيابمت
يا جهد كن كزين همه غم وا رهانيم
مرگم نظاره میکنی و خنده بر لبت
من بی وفا ولی تو کجا رفته رحمتت
 
مرگم نظاره میکنی و خنده بر لبت
من بی وفا ولی تو کجا رفته رحمتت
تو خوبِ‌ مطلقی ،من خوب‌ها را با تو می‌سنجم
بدین‌سان بعد از این ،خوبی
عیاری تازه خواهد یافت !

حسین منزوی
 
تو خوبِ‌ مطلقی ،من خوب‌ها را با تو می‌سنجم
بدین‌سان بعد از این ،خوبی
عیاری تازه خواهد یافت !

حسین منزوی
تو ز آه من چو گردون فارغ و از هجر تو
آه خون آلودم از گردون گردان بگذرد
 
تو ز آه من چو گردون فارغ و از هجر تو
آه خون آلودم از گردون گردان بگذرد
در بادیه ما کین خواهی چو شمشیر بی غلاف است
تو چون آن خوب رویی که همه کین هارا از بین بری
 
در بادیه ما کین خواهی چو شمشیر بی غلاف است
تو چون آن خوب رویی که همه کین هارا از بین بری
درگاه دوست گرچه مراد جهان بود
اما نه هر که اش طلبد اهل آن بود
 
Back
بالا