- ارسالها
- 2,899
- امتیاز
- 22,563
- نام مرکز سمپاد
- frz 1
- شهر
- idk
- سال فارغ التحصیلی
- 1403
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تويا رب آن شاهوش ماهرخ زهره جبين
در يكتاي كه و گوهر يكدانه كيست؟
تا تو مراد من دهی من به خدا رسیده ام
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تويا رب آن شاهوش ماهرخ زهره جبين
در يكتاي كه و گوهر يكدانه كيست؟
من ندارم نظری در پی چشمان کسیتا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو مراد من دهی من به خدا رسیده ام
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرامن ندارم نظری در پی چشمان کسی
به اسارت نبرم من دل خندان کسی
کاروان نیست که دل هرکه که خواهد آید
فکر کردی دل من هم شده ویلان کسی؟
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی منتهایار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
-خاموش-
اذان عشق را بشنو که بلبل نغمه می سازدای رستخیز ناگهان وی رحمت بی منتها
ای آتشی افروخته در بیشه اندیشه ها
ديدي که مرا هیچ کسی یاد نکرداذان عشق را بشنو که بلبل نغمه می سازد
بدین آواز جان افزا غم دل چاره می سازد
ديدي که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
نگه بدوز زین صنم که چشم سحر دارد اودوش چه خورده ای دلا راست بگو نهان مکن
چون خمشان بی گنه روی بر آسمان مکن
در دیار عاشقی ما را رسوا کردینگه بدوز زین صنم که چشم سحر داردی
هر آن که اش نظر کند به عشق مبتلا شود
یا رب مکن از لطف پریشان ما رادر دیار عاشقی ما را رسوا کردی
این چه کردار بود که پیمان نبشتی و پیمان بشکستی
اي ماه من اي مير منیا رب مکن از لطف پریشان ما را
هر چند که هست جرم و عصیان ما را
ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم
محتاج به غیر خود مگردان ما را
نه هر ندا که ز دل خاست پاسخش بایداي ماه من اي مير من
اي كعبه و اي پير من
منظورم از مستي تويي
اي عشق عالم گير من
يك قصه بيش نيست غم عشق وين عجبنه هر ندا که ز دل خاست پاسخش باید
بسا دلی که شده سرسرای شیطانی
تو را ای ماه کنعانی چه خوانم من نمیدانميك قصه بيش نيست غم عشق وين عجب
كز هر زبان كه مي شنوم نامكرر است!
تيري كه زدي بر دلم از غمزه خطا رفتتو را ای ماه کنعانی چه خوانم من نمیدانم
بشر خویی مَلَک سیرت، مَلَک طبعی بشر صورت
تارک دنیا نگر حک شده بر ان فناتيري كه زدي بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه انديشه كند راي صوابت
لطف خدا بیشتر از جرم ماستتارک دنیا نگر حک شده بر ان فنا
پس چه بیندوزد ان تاجر تاریک دل
شب چو در بستم و مست از مي نابش كردملطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته سربسته چه دانی خموش
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنیشب چو در بستم و مست از مي نابش كردم
ماه اگر حلقه به در كوفت جوابش كردم
غمش در نهان خانه ي دل نشيندیار یکتا بگزین وز دو جهان دل برگیر
وصف یک چیز به بسیار دروغ است دروغ