مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
مدرسه زندگی درس بلا می دهد
آن که بلا کش تر است نیک تر آموخته
هر کجا نور است چون پروانه خود را باختن
هر کجا نار است خود را چون سمندر داشتن
 
هر کجا نوراست چون پروانه خود را باختن
هر کجا ناراست خود را چون سمندر داشتن
نرگسین چشمی چونان خورشید انور داشتن
با کمانش صد هزاران زاهدان خبره را انداختن
 
نرگسین چشمی چونان خورشید انور داشتن
با کمانش صد هزاران زاهدان خبره را انداختن
نیست در عالم زهجران تلخ تر
هرچه میخوان کن ولیکن ان نکن
 
یار دلربای من رفتیو
بردی پیرهن پاره پاره ام
من ندارم نظری در پی چشمان کسی
به اسارت نبرم من دل خندان کسی

کاروان نیست که دل هرکه که خواهد اید
فکر کردی دل من هم شده ویلان کسی؟
 
من ندارم نظری در پی چشمان کسی
به اسارت نبرم من دل خندان کسی

کاروان نیست که دل هرکه که خواهد اید
فکر کردی دل من هم شده ویلان کسی؟
یک جمله بگفتم و صد تفسیر آمد
ما به سهل کلام بگفتیم و صعب تفسیر آمد
 
در سرم بود که دوری کنم از اتش عشق
چه کنم؟ شیوه ی پرهیز نمیدانستم
منگر بدان سیم و زرش میپرس تو از دلبرش
کو را که جان از او تهی، گرم است با بازی سرش
 
منگر بدان سیم و زرش میپرس تو از دلبرش
کو را که جان از او تهی، گرم است با بازی سرش
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی
 
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها میفهمند
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بییکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
 
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها میفهمند
دل انگیزا کمی آهسته تر جان را به لب آور
کزآن زلفی که افشانی مرا طاقت به پایانست
 
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بییکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
دیدار یار غایب دانی چه ذوف دارد
ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد
 
دیدار یار غایب دانی چه ذوف دارد
ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل های تر دارد...
 
Back
بالا