s@rah
:-"
- ارسالها
- 529
- امتیاز
- 12,674
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان ۴
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1405
ما را همه شب نمیبرد خوابدلا مویم محتاج محبت
که گر ز سوی دشمن آید نیز پذیرم
ای خفته روزگار دریاب
در بادیه تشنگان بمردند
وز حله به کوفه میرود آب
ما را همه شب نمیبرد خوابدلا مویم محتاج محبت
که گر ز سوی دشمن آید نیز پذیرم
بهار آمد گلستان شد پدیدارما را همه شب نمیبرد خواب
ای خفته روزگار دریاب
در بادیه تشنگان بمردند
وز حله به کوفه میرود آب
روی پوشاندن و پوشاندن این ماه تمامبهار آمد گلستان شد پدیدار
ولیکن گل مرده نشد زنده دگر بار
تمام انچه میگویی به گوشم قصه می ایدروی پوشاندن و پوشاندن این ماه تمام
آنچه با اهل زمین کرد نمیدانی چیست
اي يار من اي يار من اي يار بي زنهار منتمام انچه میگویی به گوشم قصه می اید
کسی کو را دلی عاشق چه حاجت با نصیحت ها
نگردد شاخک بی بن برومنداي يار من اي يار من اي يار بي زنهار من
اي دلبر و دلدار من اي محرم و غمخوار من
دیر یا زود تو را رحلت و کوچی بایدنگردد شاخک بی بن برومند
ز تو سعی و عمل باید ز من پند
دارم هواي صحبت ياران رفته رادیر یا زود تو را رحلت و کوچی باید
خوشدل آن کو که مهیا به سفر برده شود
ما ز بیداد تو سرگردان شدیمدارم هواي صحبت ياران رفته را
ياري كن اي اجل كه به ياران رسانيم
ما عهد بستیم و پیمان نشکستیمما ز بیداد تو سرگردان شدیم
همچو کاه اندر هوا رقصان شدیم
در اين درگه که گه گه کُه کَه و کَه کُه شود ناگهما عهد بستیم و پیمان نشکستیم
این رسم شما چیست که پیمان بشکستید
هوای تو دارُم ولی نیستیدر اين درگه که گه گه کُه کَه و کَه کُه شود ناگه
مشو غره به امروزت که از فردا نه اي آگه
یک روز میایی که من دیگر دچارت نیستمهوای تو دارُم ولی نیستی
مویوم دربه در ولی تو نیستی
من که هر خط نوشتم و خواندمیک روز میایی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم
تا زمانی که رسیدن به تو امکان داردمن که هر خط نوشتم و خواندم
بخت با خواندن و نوشتن نیست
ما که از خیر تو ای عشق گذشتیم ولیدمیدم تا بدانیدم که هستم
فتادم تا نگویی خود پرستم
تو رفتی و مرا همراه بردییاد ایامی که در دریای بی پایان عشق
کشتی ما بادبان از پرده های راز داشت
یک نفر امد صدایم کرد و رفتتو رفتی و مرا همراه بردی
بزندانخانه عشقم سپردی
ترا تا آسمان صاحب نظر کردیک نفر امد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم رهایم کرد و رفت