- ارسالها
- 246
- امتیاز
- 12,523
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان1
- شهر
- .-.
- سال فارغ التحصیلی
- 1403
تا تو با منی زمانه با من استنه در مسجد گذارندم كه رند است
نه در ميخانه كين خمار خام است
بخت و کام جاودانه با من است
تا تو با منی زمانه با من استنه در مسجد گذارندم كه رند است
نه در ميخانه كين خمار خام است
تا سر زلف تو در دست نسيم افتادستتا تو با منی زمانه با من است
بخت و کام جاودانه با من است
تا زمانی که رسیدن به تو امکان داردتا سر زلف تو در دست نسيم افتادست
دل سودا زده از غصه دو نيم افتادست
در رفتن جان از بدن گويند هر نوعي سخنتا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد
دل مجال پایمال درد بوددر رفتن جان از بدن گويند هر نوعي سخن
من خود به چشم خويشتن ديدم كه جانم ميرود
ناکرده گنه در این جهان کیست بگو
وان کس که گنه نکرد چون زیست بگو
تو یکی از پستام یه همچین بیتی بود که ویرایش خورد، خواستم بگم بعضی وقتا برای بیت اول بعد از کلمه ی در، "این" به کار نمیبرن چون میگن تو شعر اصلی نیست، ولی بعضی وقتا به کار میبرن برای حفظ وزن، برای همین گذاشتم،ولی بیت غلط نیست
دهانم شد از بوی نام تو لبریزواعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر میکنند
مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ستدهانم شد از بوی نام تو لبریز
به هرکس که گل گفتم و گل شنیدم
دل داده ام بر باد بر هرچه بادا بادمي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست
آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود
دوست دارد یار این آشفتگیدل داده ام بر باد بر هرچه بادا باد
مجنون تر از لیلی شیرین تر از فرهاد!:)
یک نفر امد صدایم کرد و رفتدوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
تا پرده برافكندم از آن صورت زيبایک نفر امد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم رهایم کرد و رفت
من عاشقم و دلم بدو گشته تباهتا پرده برافكندم از آن صورت زيبا
صاحب نظران را همه حيران تو كردم
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کنمن عاشقم و دلم بدو گشته تباه
عاشق نبود ز عیب معشوق آگاه
دی کوزه گری بدیدم اندر بازاروعده وصل ابد دادی و دندان به جگر
پافشردم همه تا عمر به پایان امد
تو قله ی خیالی و تسخیر تو محالروز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه
میخورد روزه ی خود را به گمانی که شب است
لاجرم باید که ترک خویش گویی عاشقاتو قله ی خیالی و تسخیر تو محال
بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال
دوشينه به من اين همه دشنام كه داديلاجرم باید که ترک خویش گویی عاشقا
ورنه سودای متاع خود پرستان کی کنند
من با غزلی قانعم و با غزلی شاددوشينه به من اين همه دشنام كه دادي
پاداش دعايي است كه بر جان تو كردم
در دايره قسمت ما نقطه تسليميممن با غزلی قانعم و با غزلی شاد
تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد
ویرانه نشینم من و بیت غزلم را
هرگز نفروشم به دو صد خانه آباد