مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
دوش در محفل ما قصه ی گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود

خواجه شمسُ‌الدّینْ محمّدِ بن بهاءُالدّینْ محمّدْ حافظِ شیرازی
 
دوش در محفل ما قصه ی گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود

خواجه شمسُ‌الدّینْ محمّدِ بن بهاءُالدّینْ محمّدْ حافظِ شیرازی
در سینه ی هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟
 
در سینه ی هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟
دیگر این ابر بهاری جان باریدن ندارد
این گل خشکیده دیگر ارزش چیدن ندارد

این همه دیوانگی را با که گویم با که گویم
آبروی رفته ام را در کجا باید بجویم
 
دیگر این ابر بهاری جان باریدن ندارد
این گل خشکیده دیگر ارزش چیدن ندارد

این همه دیوانگی را با که گویم با که گویم
آبروی رفته ام را در کجا باید بجویم
میخواهمت چنان که شب خسته خواب را
می جویمت چنان که لب تشنه آب را
 
درب خانه جانان هر که کوبدش پاسخ
مشنود به جز رحمت، پیش از آنکه کوبیدن
نردبان این جهان ما و منیست
عاقبت این نردبان افتادنیست
لاجرم هرکس که بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست
 
Back
بالا