مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
نردبان این جهان ما و منیست
عاقبت این نردبان افتادنیست
لاجرم هرکس که بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست
تا مصور گشت در چشمم خیال روی دوست
چشم حودبینی ندارم روی خودراییم نیست
 
یک عمر دور و تنها ، تنها به جرم اینکه
او سر سپرده میخواست من دل سپرده بودم
 
هنوز غصه ی خود را به خنده پنهان کن
بخند! گرچه تو با خنده هم غم انگیزی
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها میفهمند
 
دیگران چون بروند از نظر، از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود:)
 
من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر
چیزی در آنسوی یقین شاید کمی هم کیش تر
روزگار ما وفا با ما نداشت
طاقت خوشبختی دل مارا نداشت
پیش پای ما سنگی گذاشت
بی خبر از مرگ ما پروا نداشت
 
روزگار ما وفا با ما نداشت
طاقت خوشبختی دل مارا نداشت
پیش پای ما سنگی گذاشت
بی خبر از مرگ ما پروا نداشت
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
 
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد
در آن نفس که بمیــرم در آرزوی تــــو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
 
Back
بالا