- ارسالها
- 547
- امتیاز
- 8,900
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- میاندوآب
- سال فارغ التحصیلی
- 1402
دانی که چرا سر نهان با تونگویم؟دلم را چشمهایش تیرباران کرد تسلیمم
بگویید آن کمان ابرو سپاهش را نگه دارد
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
دانی که چرا سر نهان با تونگویم؟دلم را چشمهایش تیرباران کرد تسلیمم
بگویید آن کمان ابرو سپاهش را نگه دارد
ای شما ای تمام عاشقان هر کجادانی که چرا سر نهان با تونگویم؟
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
از عشق من به هر سو در شهر، گفتگويي ستای شما ای تمام عاشقان هر کجا
از شما سوال میکنم نام یک نفر غریبه را
در سینه ی هرسنگ دی در تپش استاز عشق من به هر سو در شهر، گفتگويي ست
من عاشق تو هستم، اين گفتگو ندارد
دیر است که دلدار پیامی نفرستاددر سینه ی هرسنگ دی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟
تو همانی که دلم لک زده لبخندش رادیر است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
آفتاب از کوه سر بر میزندتو همانی که دلم لک زده لبخندش را
آنکه هرگز نتوان یافت همانندش را
در دیاری که در او نیست کسی یار کسیآفتاب از کوه سر بر میزند
ماهروی انگشت بر در میزند
آن کمان ابرو که تیر غمزه اش
هر زمانی صید دیگر میزند
ای عشق زمین و آسمان آیه ی توستدر دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
تا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفسای عشق زمین و آسمان آیه ی توست
بنیاد ستون بی ستون پایه ی توست
چون رهگذری خسته که می آساید
آسایش آفتاب در سایه ی توست
آسمان بار امانت نتوانست کشيدتا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفس
نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را
دوستان این روزها از هم گریزانند و منآسمان بار امانت نتوانست کشيد
قرعه کار به نام من ديوانه زدند
من سنه یار اولدوم اما ؛ قیمتین سن بیلمدیندوستان این روزها از هم گریزانند و من
دشمنی دارم که در دل میهمانش کرده ام
هرکسی در دل من جای خودش را داردمن سنه یار اولدوم اما ؛ قیمتین سن بیلمدین
ساچلاریمی سن آغارتدین ؛ آفرین اولسون سنه
(من برای تو یار شدم اما، تو قیمت مرا {ارزش مرا} نفهمیدی
موهامو تو سفید کردی ؛ آفرین به تو )
درد عاشقي را دوايي بهتر از معشوق نيستهرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد:)!
در من انگار کسی در پی انکار من استدرد عاشقي را دوايي بهتر از معشوق نيست
شربت بيماري فرهاد را شيرين كنيد
تو نیکی میکن و در دجله اندازدر من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
ز دل بر لبم تا دعای بر آیدتو نیکی میکن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
دانی که چرا دار مکافات شدیم؟ز دل بر لبم تا دعای بر آید
اجابت زهر یاربم می تراود
محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنیددانی که چرا دار مکافات شدیم؟
ناکرده گنه چنین مجازات شدیم؟