مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانهٔ ما را
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
 
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
یه روزی یه جایی یه دل شکوندم
یکی عاشقم شد به پاش نموندم

پریشون و گریون و دل شکسته
هنوزم به هیچ کی دلی نبسته
 
یه روزی یه جایی یه دل شکوندم
یکی عاشقم شد به پاش نموندم

پریشون و گریون و دل شکسته
هنوزم به هیچ کی دلی نبسته
هر لحظه که می کوشم در کارکنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
 
تو مگو همه بجنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نه ای، هزاری! تو چراغ خود برافروز :)
زندگی آبنماییست که بیهوده در آن
دست و پا میزنی و دور خودت میگردی
 
Back
بالا