s@rah
:-"
- ارسالها
- 529
- امتیاز
- 12,674
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان ۴
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1405
ای دل اگر عاشقی، در پی دلدار باشتیر و کمان عشق را هرکه ندیده گو ببین
پشت خمیده ی مرا ؛ قد کشیده ی تورا
بر در دل روز و شب، منتظر یار باش
ای دل اگر عاشقی، در پی دلدار باشتیر و کمان عشق را هرکه ندیده گو ببین
پشت خمیده ی مرا ؛ قد کشیده ی تورا
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنیدای دل اگر عاشقی، در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب، منتظر یار باش
دوستان هیچ نکردند و رسیدند به توشعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
من به دنبال تو با عقربه ها می چرخمدوستان هیچ نکردند و رسیدند به تو
من به دنبال تو میگردم و سرگردانم
سجاد سامانی
مرگ من روزی فرا خواهد رسیدمن به دنبال تو با عقربه ها می چرخم
عشق یعنی گله از حرکت ساعت نکنم
رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماندمرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
وای ازیــن مـرغ عـاشـق زخـمـیرفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سوال و حوصله ی قیل و قال کو؟
تو مرا جان و جهانی، چه کنم جان و جهان راوای ازیــن مـرغ عـاشـق زخـمـی
کــه بــنــالــد بــه زخــمــه سـازت
الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولهاتو مرا جان و جهانی، چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی، چه کنم سود و زیان را
از نــسیم سحر آمـوخـتـم و شعـلـه شـمـعالا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
ای هدهد صبا به صبا میفرستمتاز نــسیم سحر آمـوخـتـم و شعـلـه شـمـع
رسم شوریدگی و شــیــوه شــیـدائـی را
تو همه هستی من هستی و هستم با توای هدهد صبا به صبا میفرستمت
بنگر که از کجا به کجا میفرستمت
من ندارم نظری در پی چشمان کسیتو همه هستی من هستی و هستم با تو
قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم
یارب سببی ساز که یارم به سلامتمن ندارم نظری در پی چشمان کسی
به اسارات نبرم من دل خندان کسی
کاروان نیست که دل هرکه که خواهد آید
فکر کردی دل من هم شده ویلان کسی
تنم از واسطه دوری دلبر بگداختیارب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
تورا هوای به آغوش من رسیدن نیستتنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش هجر رخ جانانه بسوخت
تو مپندار که مهر از دل محزون نرودتورا هوای به آغوش من رسیدن نیست
وگرنه فاصله ی ما هنوز یک قدم است
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیندتو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
مهار عقده ی اتشفشان خاموشمدل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم
تا بهار دلنشین آمده سوی چمنمهار عقده ی اتشفشان خاموشم
گدازه های دلم دردهای پنهانی است