- ارسالها
- 810
- امتیاز
- 11,351
- نام مرکز سمپاد
- چهارراه لشگر
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 97
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهرِ هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخرِ کار
دلبری برگزیده ام که مپرس
سلامی صمیمی تر ازغم ندیدم
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهرِ هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخرِ کار
دلبری برگزیده ام که مپرس
دریای ناب رویاهایممن و انکار شراب؟
این چه حکایت باشد؟
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بودرهِ پنهانی میخانه ندانند همه کس
جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوایِ دگر
ترک دارد چهره ی خاکی تبسم هایمدر جهان تا میتوانی ساده و یکرنگ باش
قالی از صد رنگ بودن زیرِ پا افتاده است
آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختممرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محمل ها
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
ما را رها کنید در این رنجِ بی حساب
با قلبی پاره پاره و سینه ای کباب
عمری گذشت در غم هجران روی دوست
مرغم درونِ آتش و ماهی برونِ آب
روح الله خمینی
یار من زیبا و چشم شور دشمن ها زیادبا مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در رنج خودپرستی
نذر کردم پنجشنبه ، بوسه خیراتت کنمدست خود شسته ام از لذت این دیر و رباط
کانچه پیدا نشود نیست ز دانش جستن
آرامش و اطمینان، رفت از کف و حالا مننذر کردم پنجشنبه ، بوسه خیراتت کنم
کار خیر است و قرار و قول ، الوعده وفا
یک بوسه به من دادی و هی میگویمآرامش و اطمینان، رفت از کف و حالا من
مرغی که رها گشته، در ساحل تنهایی
سوال تخصصی چرا ریپ نمیکنیدانی که چرا ساحت دل را کششی نیست؟
عشق است ولی جذبه معشوق دگر نیست
ترسم آنست که بی وصل تو در خاک رومسوال تخصصی چرا ریپ نمیکنی
تا صحبت آغوش تو شد مرجع مان گفت
هرگونه گناهی که محال است ، حلال است
موشو خرگوش و خروس و خوک و مار و اژدهاترسم آنست که بی وصل تو در خاک روم
در لحد گردم و با صورت نمناک روم
من اگر مستم و هوشیار تو را هست چه کارموشو خرگوش و خروس و خوک و مار و اژدها
کاش سالی هم برای آدمیت داشتیم
من به چشمم گفته بودم عشق من را لو ندهمن اگر مستم و هوشیار تو را هست چه کار
ملک خویش است به تدبیر سکندر ندهم