- ارسالها
- 66
- امتیاز
- 739
- نام مرکز سمپاد
- farzanegan
- شهر
- .
- سال فارغ التحصیلی
- 0000
در این سرای بی کسی، کسی به در نمی زندسالها دل طلب جام جم از ما میکرد
انچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
به دشت پرملال ما پرنده پر نمیزند
دوباره د :)
در این سرای بی کسی، کسی به در نمی زندسالها دل طلب جام جم از ما میکرد
انچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
در این سرای بی کسی، کسی به در نمی زند
به دشت پرملال ما پرنده پر نمیزند
دوباره د :)
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارنددل ما گشته است دلبر ما
گل ما بی حد است و شکّر ما
یار من بی یار کی ماند مراابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
آسمان بار امانت نتوانست کشیدیار من بی یار کی ماند مرا
خسته و بیمار کی ماند مرا
دُرد درد دل بود درمان ماآسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
اندک اندک جمع مستان میرسند اندک اندک می پرستان میرسنددُرد درد دل بود درمان ما
خوش بود دردی چنین با جان ما
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دستاندک اندک جمع مستان میرسند اندک اندک می پرستان میرسند
دلنوازان نازنازان در ره اند گلعذاران از گلستان میرسند
د بده:)
تا چراگاه فلک هست و غزالان نجومدر دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرمتا چراگاه فلک هست و غزالان نجوم
دختر ماه بر این گله شبان خواهد بود
ما به عین تو دیده ایم تو رادر راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
-فاضل نظری
آن پارسا که ده خرد و ملک رهزن استما به عین تو دیده ایم تو را
وز همه برگزیده ایم تو را
ا بده
در خرابات فنا ملک بقا داریم ماآن پارسا که ده خرد و ملک رهزن است
آن پادشاه که مال رعیت خورد گداست
غیر فارسی هم قبوله؟در خرابات فنا ملک بقا داریم ما
خوش بقای جاودانی زین فنا داریم ما
فکر نکنمغیر فارسی هم قبوله؟
از آن گلی که برآید زخاک من پیداستدر خرابات فنا ملک بقا داریم ما
خوش بقای جاودانی زین فنا داریم ما
مرو راهی که پایت را ببندنداز آن گلی که برآید زخاک من پیداست
ز هجر لاله رخان ماتمی که من دارم
مرو راهی که پایت را ببندند
مکن کاری که هشیاران بخندند
تو کافر دل نمیبندی نقاب زلف و میترسمدر گلو می شکند ناله ام از رقت دل
قصه ها هست وَلی طاقت ابرازم نیست
وبال خواندهام این دست را و میدانمتو کافر دل نمیبندی نقاب زلف و میترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو