مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
انچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
در این سرای بی کسی، کسی به در نمی زند
به دشت پرملال ما پرنده پر نمیزند

دوباره د :)
 
دُرد درد دل بود درمان ما

خوش بود دردی چنین با جان ما
اندک اندک جمع مستان می‌رسند اندک اندک می پرستان می‌رسند
دلنوازان نازنازان در ره اند گلعذاران از گلستان می‌رسند
د بده:)
 
تو کافر دل نمیبندی نقاب زلف و میترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
وبال خوانده‌ام این دست را و می‌دانم
اگه به گردنت افتد، وبال هم خوب است
 
  • لایک
امتیازات: Fall
Back
بالا