- توقیف شده
- #8,081
- ارسالها
- 86
- امتیاز
- 1,150
- نام مرکز سمپاد
- Farz
- شهر
- ...
- سال فارغ التحصیلی
- 1402
روزی به دلبری نظری کرد چشم منما توبه شکستیم ولی عهد درستی
با ساقی سرمست ببستیم دگر بار
زان یک نظر مرا دو جهان از نظر فتاد
روزی به دلبری نظری کرد چشم منما توبه شکستیم ولی عهد درستی
با ساقی سرمست ببستیم دگر بار
دلی دارم خریدار محبت کز او گرم است بازار محبتروزی به دلبری نظری کرد چشم من
زان یک نظر مرا دو جهان از نظر فتاد
دلی دارم خریدار محبت کز او گرم است بازار محبت
لباسی دوختم بر قامت دل زپود محنت و تار محبت
تنت به ناز طبیبان نیازمند مبادتا مرا عین عشق مفهوم است
سر علمم به عشق معلوم است
درد عشقی کشیده ام که مپرستنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
سالها دل طلب جام جم از ما میکرددرد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
دل ما گشته است دلبر ماسالها دل طلب جام جم از ما میکرد
انچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
در این سرای بی کسی، کسی به در نمی زندسالها دل طلب جام جم از ما میکرد
انچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
در این سرای بی کسی، کسی به در نمی زند
به دشت پرملال ما پرنده پر نمیزند
دوباره د :)
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارنددل ما گشته است دلبر ما
گل ما بی حد است و شکّر ما
یار من بی یار کی ماند مراابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
آسمان بار امانت نتوانست کشیدیار من بی یار کی ماند مرا
خسته و بیمار کی ماند مرا
دُرد درد دل بود درمان ماآسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
اندک اندک جمع مستان میرسند اندک اندک می پرستان میرسنددُرد درد دل بود درمان ما
خوش بود دردی چنین با جان ما
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دستاندک اندک جمع مستان میرسند اندک اندک می پرستان میرسند
دلنوازان نازنازان در ره اند گلعذاران از گلستان میرسند
د بده:)
تا چراگاه فلک هست و غزالان نجومدر دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرمتا چراگاه فلک هست و غزالان نجوم
دختر ماه بر این گله شبان خواهد بود
ما به عین تو دیده ایم تو رادر راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
-فاضل نظری
آن پارسا که ده خرد و ملک رهزن استما به عین تو دیده ایم تو را
وز همه برگزیده ایم تو را
ا بده
در خرابات فنا ملک بقا داریم ماآن پارسا که ده خرد و ملک رهزن است
آن پادشاه که مال رعیت خورد گداست