مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند

در شگفتم من نمی پاشد زهم دنیا چرا؟

شهریار
 
زدست دیده و دل هر دو فریاد

که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز فولاد

زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

باباطاهر
 
لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد

شعله دیدم سرکشی های توام آمد به یاد

رهی معیری
 
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
اين چراغي است کزين خانه به آن خانه برند
 
در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی
باز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر
 
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بویم
عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم
بسته سلسله ،سلسله مویی بودیم ....
 
من نمی دانم که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است ،کبوتر زیباست.
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست ؟
گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد؟
چشم ها را باید شست،جور دیگر باید دید،واژه ها را باید شست
 
ما همانیم که بودیم و محبت باقیست
ترک صحبت نکند دل که به مهر آکندند
 
دامان که را گیرم فردا ز بتان یارب
امروز چو از خونم رنگین شده دامانها

فهمیدین مال کیه به منم بگین
 
او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان که از دل نشانم می رود
 
در گلویم گیر کرده زخم یک بغض غریب
فرصتی از اشک میجویم که رسوایش کنم
 
ما دانه نخورده طعمه ی دام شدیم
ناکرده گنه دیدی چه بد نام شدیم ؟
 
مي گذرم از ميان رهگذران مات
مي نگرم در نگاه رهگذران کور
اين همه اندوه در وجودم و من لال
اين همه غوغاست در کنارم و من دور
 
رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود
دیگـر به چه امید در این شهر توان بود
 
آن سفر کرده که صد غافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
 
Back
بالا