کاملا هستی شناسانه ست. چرا که اساسش فرگشته و در این تئوری هم هر ویژگی ای که منجر به سازگاری و بقا بشه، باقی میمونه. منظور از مفید بودن همینه. در فرگشت، بقای گونه مهمتر از یک موجود منفرده. ژن مربوط به کل گونه ست، نه فقط فرد. این بیان یک ساز و کار عینیه، نه حکمی اختیاری و ارزشی.
واژههای مهم یا مفید، ارزشی هستند.
به واژههای خودتون دقّت کنید. اگر شما بین دو چیز مقایسه کردید، مثل مقایسهی بقا و انقراض یا مقایسهی فرد و گونه و گفتید که یکی مهمتر از دیگری است یا مفیدتر است، شما در حال مقایسهی ارزشی و اخلاقی هستید.
بحث حکم اختیاری رو هم به صورت ضمنی و ناخودآگاه لحاظ کردید. نکتهی دیگه هم اینکه افعال و امور غیراختیاری، از جهت زمینهسازی برای فغل اختیاری، می تونن بالتبع ارزشمند یا مفید تلقی شوند.
و الّا معنا نداره که یکی مهم تر باشه یا مفیدتر!
اگر پای فعل اختیاری در میان نیست، اصلا همه منقرض بشن، چه مشکلی داره؟!
شما با انقراض گونهها مشکلی داری؟!
-------------------------
کلمه ای ارزشی نیست. نشان از سازگاری و بقاست. فکر میکنم آشنایی کافی با فرگشت ندارید.
به تحلیل بالا دقت کنید.
----------------------------
برای شما هم مبنا نبودن، چون مشخص نشد که اصلا تعریف این کمال چیه و از کجا میاد! مفهوم کمال رو مستقل از خدا هم میشه فرض کرد. اصلا وقتی میگیم "خدا عین کمال است" یعنی ابتدا یه فهمی از دو مفهوم جدای "خدا" و "کمال" داریم که بعد بینشون رابطه برقرار میکنیم. در تعریف شما، هدف اخلاق کمال بود. این حرف در واقع خودش مستقل از خدا یا جهان خارجه! تنها فرقش اینه که در حالت خداباوری، این کمال، به خدا هم اشاره داره. ولی همچنان ملاک کماله، مستقل از خدا!
نه خیر، اشتباه می کنید. چون اگر شما خدا را از مبانی اخلاقی اسلام حذف کنید، دیگر برای اکثر احکام اسلام، نمی توانید بار ارزشی قائل شوید. البته کمال گرایی بدون لحاظ خدا، یک مکتب اخلاقی هستش، اما اسلامی نیست.
به عبارت دیگر وجود خدا در مبانی با عدم وجود خدا در مبانی متفاوت است، چون مصداق کمال را تغییر میدهد و این تغییر مصداق موجب تغییر افعال اخلاقی خواهند شد.
برای مثال، اگر شما خدا رو قبول نداشته باشی ولی به تمام احکام اسلام هم عمل کنی، هیچکدوم اخلاقی نیستن!
تفاوت از این واضحتر!؟
ولی آیا مبنای شما هم همینطوریه؟!
----------------------
کاملا اصلی و بدیهین. حتی شامپانزه هائم تاحدی این هارو دارن، اگه ویدیوی اول رو دیده باشید! اینها شهود اخلاقین و حتی حیوانات، که قاعدتا نمیتونن طرح یک نظام فلسفی-اخلاقی بزرگ رو بریزن، از برخی از اونها استفاده میکنن. این ها خودشون واضحن و قدمت زیادی هم دارن. حتی نظریات بزرگ اخلاقی هم برپایه این ها بنا میشن!(مثل اخلاق کانتی که مهمترین نکته در اون، قاعده زرینه). بنیادی ترین چیزهایی که همه نظریات اخلاقی ازشون استفاده میکنن و از دیرباز وجود داشتن، حتی با وجود نظام های اخلاقی متنوع و یا حتی بدون هیچ گونه نظام اخلاقی خاصی!
خیر، اصلی نیستن.
چون دوباره سوال پیش میاد که چرا باید به بدیهیات عمل کنیم؟! یعنی چرا عمل به بدیهیات، ارزشمند است؟
مشابه این بحث رو داریم در معرفت شناسی دنبال می کنیم و نتایج مشابه است.
البته این جزو مبانی شماست و من فقط میخواستم به اصل مبنای شما برسم که رسیدم و برای این نقد فعلا جواب نمیخوام.
---------------------------------------
خب. به اون سوالهای بالا جواب بده، تا کم کم مبانی شما رو هم جمع بندی کنیم و ببینیم میشه نقد کرد یا نه!