Zetsubou Shinji
Evangelion Fan
- ارسالها
- 792
- امتیاز
- 4,709
- نام مرکز سمپاد
- شهید دستغیب
- شهر
- شیراز
- سال فارغ التحصیلی
- 1000
تقاضا دارم درباره فرگشت مطالعه کنید.واژههای مهم یا مفید، ارزشی هستند.
به واژههای خودتون دقّت کنید. اگر شما بین دو چیز مقایسه کردید، مثل مقایسهی بقا و انقراض یا مقایسهی فرد و گونه و گفتید که یکی مهمتر از دیگری است یا مفیدتر است، شما در حال مقایسهی ارزشی و اخلاقی هستید.
بحث حکم اختیاری رو هم به صورت ضمنی و ناخودآگاه لحاظ کردید. نکتهی دیگه هم اینکه افعال و امور غیراختیاری، از جهت زمینهسازی برای فغل اختیاری، می تونن بالتبع ارزشمند یا مفید تلقی شوند.
و الّا معنا نداره که یکی مهم تر باشه یا مفیدتر!
اگر پای فعل اختیاری در میان نیست، اصلا همه منقرض بشن، چه مشکلی داره؟!
شما با انقراض گونهها مشکلی داری؟!
!
این مزیت و اهمیت چیزی نیست که ما بصورت قانون اخلاقی وضع کرده باشیم. روند عینی فرگشته.
اگه یک جهش منجر به سازگاری موجود با محیط اطرافش بشه، اصطلاحا میگیم اون جهش مفیده. مثل داشتن آبشش برای زندگی در آب، یا شکل نیزه مانند بدن برای افزایش سرعت ماهیان شکارچی و...
اهمیت هم صرفا بخاطر تکثیر ژن هاست. ژن در گونه، فرگشت پیدا میکنه و نه در یک فرد. به همین دلیل، کدهای اخلاقی ای در برخی موجودات به وجود میاد که جونِ خودشون رو برای گروه به خطر بندازن. چون حتی اگر هم بمیرن، باعث نجات گروهشونشدن، و بقا بیشتر حفظ شده و ژن ها ظرفیت تغییر و ماندگاری دارن.
کلمات مفید و مزیت در اینجا، ارزشگذاری اخلاقی نیستن. اصطلاحن.
منقرض بشن بخودی خود مشکلی طبیعیه، خیلی از گونه ها منقرض شدن، طبیعتا موجوداتی باقی میمونن که جهش های سازگار و اصطلاحا مفیدی داشته باشن تا منقرض نشن. پدیدار شدن رفتار اخلاقی، یکی از همین نوع جهش هاست!
شما گفتید:نه خیر، اشتباه می کنید. چون اگر شما خدا را از مبانی اخلاقی اسلام حذف کنید، دیگر برای اکثر احکام اسلام، نمی توانید بار ارزشی قائل شوید. البته کمال گرایی بدون لحاظ خدا، یک مکتب اخلاقی هستش، اما اسلامی نیست.
به عبارت دیگر وجود خدا در مبانی با عدم وجود خدا در مبانی متفاوت است، چون مصداق کمال را تغییر میدهد و این تغییر مصداق موجب تغییر افعال اخلاقی خواهند شد.
برای مثال، اگر شما خدا رو قبول نداشته باشی ولی به تمام احکام اسلام هم عمل کنی، هیچکدوم اخلاقی نیستن!
تفاوت از این واضحتر!؟
ولی آیا مبنای شما هم همینطوریه؟!
یعنی مفهوم کمال، بدونِ خدا هم قابل تصوره. وقتی میگید خدا کامل و منشاء کمالاته، همچنان این فرض رو دارید. یعنی قبلش میدونید "کمال" یعنی چی، و بعد به خودِ خدا و آفریده اون، منصوبش میکنید.ملاک و معیار اصلی کمال است.
از آنجایی که منشأ همهی کمالات، خدای متعال است و خود او، کمال مطلق است، هدف از فعل اخلاقی، قرب به خدای متعال است.
حتی زمانی خدا وارد ملاحظات اخلاقی شد، چون کامل بود. یعنی اگه فرضا یه خدایی داشتیم که اینطور نبود، هیچ دخلی هم به ملاحظات اخلاقی نداشت. معیار اصلی کماله و شما تعریفی حداقلی حتما باید از این مفهوم داشته باشید. اما ممکنه همیشه کمال رو در همه موارد نشناسید و در این موارد، به فرمان خدا گوش میدید چون کامله. ولی به هر حال معیار بنیادی شما کماله نه صرف خدا.
من ارزشمندی رو چیزی جدا تلقی نمیکنم. ارزشمندی و اخلاقی بودن خود اون کارهارو، بدیهی میدونم چون تواسط همه جوامع انسانی و حتی بسیاری گونه های حیوانی، با مکاتب اخلاقی متفاوت و گاه بدون هیچ مکتب خاص، انجام میشن.خیر، اصلی نیستن.
چون دوباره سوال پیش میاد که چرا باید به بدیهیات عمل کنیم؟! یعنی چرا عمل به بدیهیات، ارزشمند است؟
مشابه این بحث رو داریم در معرفت شناسی دنبال می کنیم و نتایج مشابه است.
البته این جزو مبانی شماست و من فقط میخواستم به اصل مبنای شما برسم که رسیدم و برای این نقد فعلا جواب نمیخوام.
اما درباره چرایی بدیهیات، خب شما دو راه دارید:
1- به این بدیهیات عمل کنید.
2- عمل نکنید.
گزینه 1 که واضحه. برای گزینه 2، پس یعنی باید دلیل بیارید. اما برای متوقف کردن سیر دلایل، بازم باید از یک نقطه شروع کنید، که میشه همون بدیهیات! چیزهایی که ما غالبا بخودی خود، همیشه قبولشون داریم و واضحن.
بنابراین، در هردو حالت به بدیهیات میرسید!
چرایی بدیهی بودن رو هم که گفتم.
آخرین ویرایش: