خلاصه همه چیزی که می خواستم بگم این حرف کارنه، با این استثنا که ، کار بیرون اگه برای هر دو نفره، وقتی اومدن خونه، باز هم هر دو باید فعال باشند. ابرزن و ابرقهرمانها، آسیب می بینن.
سوال رو هم دوست ندارم، ولی این سوال رو، دوست دارم از زاویه تجربه شخصی جواب بدم : "وقتی بچه دار شدم، کِی کار کنم، کِی کار نکنم، با چه مولفه هایی تشخیص بدم تصمیمم درسته؟" پسرا هم نخونین، بهتون ربطی نداره ، حرف علمی اینام نیست، صرفا تجربه شخصی و "آی مادر بیا برات در خشت خام یه چی بگم" طوریه ، یعنی ننشستم با دقت ، حرفای خیلی منطقی بزنم که بعدا بتونم ازش دفاع کنم، بیشتر دلیه
صفر : کار من فول تایمه و برای بچه هام پرستار دارم (الان دفتر کارم یه اتاق بزررگه که موکتش کردم و یه دنیا توش اسباب بازی ریختم و خودم یه گوشه رو میزمم ، پرستاره و بچه ها (خودشم بچه شو میاره) اون ور دارن بازی می کنند)
یه سال هایی هم بود که فول تایم درس خوندم و بچه مو هشت صبح گذاشتم ور دل مامان بزرگش و دختر عمه کوچولوی هم بازی ش، 5 عصر اومدم
یه سال هایی هم 24 ساعت عینهو سنجاق سینه، بچه رو چسبوندم به خودم کل روزمون به جی جی و لالا و آبابازی و ... گذشت
از هیچ کدومم پیشمون نیستم، کما این که خودمم سال هایی مادر خونه دار داشتم، سال هایی مادر شاغل، سال هایی مادر محصل
مادر اگه با شعارهای اینوری و اونوری ، خفه نشده باشه ، یه درک درستی از موقعیتش پیدا می کنه، برای "لحظه هاش" تصمیم میگیره
ولی هر چقدر تو مخش بره که :تو باید کار بیرون داشته باشی وگرنه بدبختی یا برعکس ، تو باید 20 سال خونه دار باشی ،وگرنه مادر نیستی و ... تصمیمش می شه بر اساس فشار
یک: ژست یه روان شناس کمی فمنیست رو که می ذارم کنار، باید بگم تو همون سال هایی که وضعیت بچه ها استیبله و تصمیم به کارم دارمم، یه روزهایی بوده که ، دم رفتن صدای گریه هاشون جیگرمو پاره کرده، پامو سس کرده. با خودم گفتم واقعا می ارزه؟ این جور وقتا این شعارا که زن باس کار کنه و اگه کار نکنم و ... حالمو خوب نمی کنه و استقلال مالی جواب نمی ده. یعنی همین چیزی که باعث سرحالی هست(کار) وقتی با صدای گریه ها ترکیب می شد، به حکم غریزه ، عامل بدترین حمله غم به قلب یه مادر می شه. آدم می مونه و کلی فشار ، کلی استرس ، کلی تردید، مطالعه کردم سر این قضیه ، سر این حس متناقض ، با آدما حرف زدم. جزء جدایی ناپذیره اشتغال یه مادره انگار کاملا یونیورسال (با بچه های کوچیک البته) یعنی همه مانع های قانونی و جامعه مردسالار که کنار می ره، هر چقدر هم همسرش پایه باشه و فشار کار خونه و ... نداشته باشه باز هم همه جا گلستون نمیشه.
تنها چیزی که حالمو خوب می کرد تو این بحرانه، این بود، خدایا می دونی چرا دارم می رم، تو فرشته هاتو بفرست جای منو پر کنن
پس وقتی تصمیم می گیرین کار کنین از اول بدونین که همه مادرای شاغل، این لحظه های بد رو دارن، شوکه نشین یهو
دو: تو خونه موندن هم بی برنامه داغون کننده است. سبک زندگی که میگه یه زن بشینه از 8 صبح تو آپارتمان با یه بچه کوچیک ، آسیب زاست اصلا. بچه تنها و بی همبازی، مادر پای سریال ترکیه ای یا تو سرچ "چگونه شکم خویش را نصف کنیم از وسط" یا سابیدن صد باره جاهایی از خونه که اصلا تو سند قید نشده، بدترین بخشش هم نداشتن پاسخی برای: این همه درس خوندی که بشینی خونه؟ داری استثمارمیشی بدبخت! = روان طرف داغون می شه کم کم (همون که کارن گفت)
سه: متنفرم از زن هایی که عشق می کنند مصرف کننده باشند. اصلا اسم کار رو بیاری، یه جوری نگاهت می کنند انگار توهین کردی بهشون! می گن وقتی بحث اشتغال زنان مطرح شده، زن های طبقه فقیر گفتن ما که همیشه داشتیم کار می کردیم! زن های طبقه مرفه هم تمایلی نداشتن، همه بحثا مال طبقه متوسط بوده. اما تو ایران، بعضی زن های همین طبقه متوسط هم، کم کم متمایل به سبک زندگی صرفا مصرف کننده (بخونین انگل) می شن
زن سنتی خونه دار بوده، ولی نصف اقتصاد رو دوشش بوده، یا دار قالی شو می بافته، یا ترشی می نداخته، از 6 صبح پا می شده نونشو می پخته ، مرغشو دون می داده ، شیرشو پنیر می کرده، تو اجتماع همون روستاشون بوده. زن های ایرانی هیچ وقت یه مصرف کننده بیکار و تنها گوشه آپارتمان نبودن. اون روحیه ی تولید کننده رو کسی که داره، هیچیه هیچ کاری براش ممکن نباشه، از شب قبل برنامه بازی با بچه هاشو می ریزه، که نشه چسب تبلت بچه سه ساله ش. خونه شو با مدیریت جوری ادامه می کنه که سلول محکم و آروم اجتماع باشه. این آدم خونه داره نه صرفا "در خونه مونده" و من برای سبک زندگیش خیلی احترام قایلم، که تولید ارزش داره تو زندگی ش
چهار: در مورد آخر عاقبت بچه های بیچاره ما! زن های شاغل ، در مقالاتی که قدیم ندیما خوندم، الانم هیچ لینکی ندارم، آمده است که دختران این مادرا به نسبت در مشاغل بالاتری کار می کنن، تحصیلات بهتری دارن، بچه ها مستقل تر می شن
همزمان یه پژوهش هایی هم نشون می داد که تو نوجونایی که مشکل افرین بودن، به نسبت فرزندان مادران شاغل بیشتر بود.
یه چیزی هم که بچه ها اشاره کردن، از یه سنی به بعد مخصوصا ، کیفیت روابط مهم تر از کمیتش هست
خلاصه نتیجه های مختلفی بودش (تو سرچ این چیزا خیلی مهمه چطوری بسرچی که نتایج متضاد میس نشن) ولی یکی از نتایج جالب این بود که بچه های مادرایی که کار پاره وقت دارن، از هر دو گروه سالم ترن!
ولی خب خیلی چیزا تو این پژوهش ها دیده نمی شه. مهم هم هست تو شرایط کاری و فرهنگی ایران، نتیجه ش بررسی بشه
پنج: دم دمای ازدواج همین سوال تاپیک رو از همسرم پرسیدم. سوال مهمیه. اونم مثل من خوشش نیومد از گزینه های این جوری (دو روز، تمام وقت، نیمه وقت و ... ) جوابش این بود "هدفت چیه از کار؟ کار خودت رو ماموریت خودت توی زندگی می دونی؟" (که این ادبیات ماموریت و ... اینجا خیلی فرندلی نیس، ولی خب بین خودمون خیلی رایجه و معنی خیلی چیزا رو برای من روشن کرد جوابش)
شش: انقدر باید عالی باشیم، تا نصف توانمندی هامونو ببینه چشم های نابینا
ولی باز هم باید عالی تر باشیم، تا بتونیم تو محیط کار از خودمون دفاع کنیم و آشغال ها رو به خاطر ما بندازن بیرون
ولی باز هم باید عالی تر باشیم، تا بتونیم راحت بگیم می خوام مرخصی بگیرم یه مدت (جایی که همسر یا فرزندان یا مادر و پدرمون و از همه مهم تر خودمون، بهمون نیاز دارن یهویی حالا به دلیل مشکل روحی، بیماری و ... ) و ما انقدر خوب هستیم که جامون رو نتونن به این سادگی با کسی پر کنند.
باید انقدر عالی باشیم که با حقوق بالا و مزایای قانونی بخوان مون. این از همه چیز مهم تره . ارزون کار کردن خانم ها، یه ظلم دسته جمعیه به جنس زن. تو خونه سریال ترکیه ای دیدن، بهتر از موندن بی اعتراض و خفه خون گرفته ، تو محیط کاریه که با حقوق کم، بی احترامی و تجاوز روحی ، راه رو برای همین رفتارها با زن های دیگه باز کنیم.
این عالی بودن سخته، مادر بودن هم که سخت ترین کار دنیاست و یه دنیا روحیه می خواد که سخته، برای همین یه وقتایی، واقعا قابل جمع نیستند با هم، زن بودن و مادر بودن و شاغل بودن
هفت: حتی اگه تصمیم گرفت کسی فول تایم "خونه دار" (و نه در خونه مونده) باشه، خوبه یه بار محیط کاری رو تجربه کنه، هم همسرش رو بیشتر درک میکنه، هم اعتماد به نفسش می ره بالاتر (که من می تونستم و می خواستنم و خودم نرفتم، به خودش ثابت کنه چیزی کم نداره) هم می بینه همچین آش دهن سوزی نبود. اگه هم تصمیم گرفت فول تایم کار کنه، باز خوبه دوره هایی از خونه داری رو داشته باشه آدم، یه تنفس عمیقی هست وسط بدو بدو ها، حس خوب سر زدن به جوونه ی های گندم و بیسکوییت درست کردن و کمی تجدید قوا کردن (و می بینه همچینم آسون نیست خونه دار بودن البته)
هشت: با محیط های کاری منعطف تر کار کنیم! چرا؟ مثلا الان به خاطر کرونا نه مهد کودکی هست (حالا مثلا قبلش مگه خیلی باز بود؟ همش آلودگی هوا و برف و ...) نه می تونم اعتماد کنم پرستار بچه ها که شاید ناقل باشه بیاد بریم اونجا، حتی نمی تونم بگم بیاد خونه مون که دورکاری کنم. محیط های مهربون تر، کمتر آدمو دیوونه می کنند این وقتا
نه: خسته شدم بابا بی خیال، این سر کارا باز شه یکی باید بیاد منو بن کنه، این یه ماهه معتاد شدم رفت