- ارسالها
- 560
- امتیاز
- 9,664
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- میاندوآب
- سال فارغ التحصیلی
- 1402
زمانهتو
مرا مام من نام،مرگ تو کرد
زمانه مرا پتک ترک تو کرد
برایت شعر گفتن یک بهانه است
غم هجران تو رسم زمانه است
زمانهتو
مرا مام من نام،مرگ تو کرد
زمانه مرا پتک ترک تو کرد
شعرزمانه
برایت شعر گفتن یک بهانه است
غم هجران تو رسم زمانه است
دلیلشعر
آنقدر شعر مرا خواندی و گفتی احسنت
فکرت افتاد که شاید تو دلیلش باشی؟!
عاشقدلیل
عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل
که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی
قیصر امین پور
قفسعاشق
عاشق نباشی حس باران را نمی فهمی
فرق قفس با یک خیابان را نمی فهمی
عاشق نباشی می روی در جاده ها،اما
معنای فصل برگ ریزان را نمی فهمی
بمانقفس
زمانه غیر زبان قفس نمی داند
بمان که پرنزدن حیله رهایی ماست
ماهیبمان
مثل ماهی درشبِ غم، مهربان با من بمان
تا برقصد بختِ من در آسمان، با من بمان
مرگِ هر دردی طلوع آفتابِ چشمِ توست
تا غروبِ دردهای بی امان، با من بمان
ماه،ماهی
تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی
اندوه بزرگیست زمانی که نباشی
آبماه،
حیف بود دو بیت قبلش رو نذارم
در قنوتم ز خدا عقل طلب می کردم/ عشق اما خبر از گوشه ی محراب گرفت
نتوانست فراموش کند مستی را/ هر که از دست تو یک قطره می ناب گرفت
کی به انداختن سنگ پیاپی در آب/ ماه را می شود از حافظه ی آب گرفت؟!
عشقآب
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم...
با عقل، آب عشق به یک جو نمی رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
شهریار
رهاعشق
هین رها کن عشقهای صورتی
عشق برصورت نه بر روی سطی
موجرها
نبسته ام به کس دل، نبسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج، رها رها رها من...
موجموج
موج و طوفان همه بسیار، ولیکن این بار
ما به امید سحر باز به دریا زده ایم
شعر کارگاه علوممون. فکر کنم یکی از بچه ها سروده بود چون تو اینترنت پیداش نکردم
مقصدموج
موجیمو و وصل ما از خود بریدن است
مقصد بهانه ایست رفتن رسیدن است
سفرمقصد
سفر بهانه ی دیدار و آشنایی ماست
ازین به بعد سفر مقصد نهایی ماست
فاضل نظری
سفرسفر
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی
سفر
من و تو پنجره های قطار در سفریم
سفر مرا به تو نزدیک تر نخواهد کرد
منسفر
من و تو پنجره های قطار در سفریم
سفر مرا به تو نزدیک تر نخواهد کرد
ابد - ازلمن
جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند:)
چشمابد - ازل
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
عاشقچشم
دل عاشق به پیغامی بسازد
خمار آلوده با جامی بسازد
مرا کیفیت چشم تو کافیست
ریاضتکش به بادامی بسازد