مشاعره واژه‌نما

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Hecate
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
مجنون

ما و مجنون هم سفر بودیم در دشت جنون
او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم
مجنون

دل داده ام بر باد بر هرچه بادا باد
مجنون تر از لیلی شیرین تر از فرهاد
 
دل
سوزد دل از برای من و من برای دل !
امشب امیدوار شدم از وفای دل : ))
دل

دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملایک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
 
دل

دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملایک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
نفس
بمیرید، بمیرید، وزین نفس ببرید
که این نفس چو بندست، شما همچو اسیرید
 
نفس
بمیرید، بمیرید، وزین نفس ببرید
که این نفس چو بندست، شما همچو اسیرید
دیرینه درنگی است در این دار پر از درد
کردیم و مدادند به جز دَرد در او دُرد
 
دیرینه درنگی است در این دار پر از درد
کردیم و مدادند به جز دَرد در او دُرد
درد
درد عاشق را دوایی بهتر از معشوق نیست
شربت بیماری فرهاد را شیرین کنید
 
درد
درد عاشق را دوایی بهتر از معشوق نیست
شربت بیماری فرهاد را شیرین کنید
عاشق
با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام

طاقت فرسودگی ام بیش نیست
در پی ویران شدنی آنی ام

آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه ی طوفانی ام...

محمد علی بهمنی
 
عاشق
با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام

طاقت فرسودگی ام بیش نیست
در پی ویران شدنی آنی ام

آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه ی طوفانی ام...

محمد علی بهمنی
پریشانی

در تفکر عقل مسکین پایمال عشق شد
با پریشانی دل شوریده چشم خواب داشت
 
بنوش
نوشین می ای که نشانش ز نیشکر
مینوش و نوش ده که نشاید یگان خوری
نشان
مگر تو روی بپوشی و فتنه باز نشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
 
روی

روی پوشاندن و پوشاندن این ماه تمام
آنچه با اهل زمین کرد نمیدانی چیست
ماه
تو ماه منی در شب و تیرگی ها
تو دلدارمی در همه خستگی ها
زمین غافل است از گل روی ماهت
منم عاشقم عاشق نور ماهت
 
ماه
تو ماه منی در شب و تیرگی ها
تو دلدارمی در همه خستگی ها
زمین غافل است از گل روی ماهت
منم عاشقم عاشق نور ماهت
تیرگی
رگبار مرگ گر بزند رگ ز تیرگی
بازش بگیرد از نو و عالم سیه کند
 
تلخ

عاشق شدم، که تلخی ایام سرنوشت
بی شور عشق ،حوصله را سر میبرد
تلخی
تلخی نکند شیرین ذقنم
خالی نکند از می دهنم
عریان کندم هر صبحدمی
گوید که بیا من جامه کنم
 
Back
بالا