مشاعره واژه‌نما

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Hecate
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تلخی
تلخی نکند شیرین ذقنم
خالی نکند از می دهنم
عریان کندم هر صبحدمی
گوید که بیا من جامه کنم
شیرین
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
 
شیرین
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
شهرآشوب
آن ماه رو که شوق درون از برای اوست
آشوب شهر از اوی و دلش بی تلاطم است
 
شهرآشوب
آن ماه رو که شوق درون از برای اوست
آشوب شهر از اوی و دلش بی تلاطم است
ماه

دیدمت، وه چه تماشایی و زیبا شده ای!
ماه من! آفت دل، فتنه ی جانها شده ای

شهریار
 
شب هجران
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
شب هجران نکند قصد دل آزاری من
عشق

آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت (شاید گرد)
یوسف از چاه در آورد به زندان ببرد
 
عشق

آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت (شاید گرد)
یوسف از چاه در آورد به زندان ببرد
زندان
یکی تیشه بگیرید، پی حفره زندان
چو زندان بشکستید، همه شاه و امیرید
 
حق

آواز عاشقانه ما در گلو شکست
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست
سکوت

حنجره ها روزه ی سکوت گرفتند
پنجره ها تار عنکبوت گرفتند
عقده ی فریاد بود وبغض گلو گیر
بهت فصیح مرا سکوت گرفتند
 
سکوت

حنجره ها روزه ی سکوت گرفتند
پنجره ها تار عنکبوت گرفتند
عقده ی فریاد بود وبغض گلو گیر
بهت فصیح مرا سکوت گرفتند
بغض

گم شده در وسط اینهمه میدان شلوغ
بغض من میترکد در شب تو با هر بوق
 
شهر
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
مولانا
شهر
از آسمان نگاهت ستاره میخواهم
اگر اجازه دهی با اشاره میخواهم
به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم
کنار شعر دو رکعت نشسته بنویسم
 
ستاره

در شبی پرستاره و آرام، دختری در عذاب میمیرد
دختری در عذاب تنهایی، غرق در التهاب میمیرد
عذاب
پوستی ام دور مانده من ز گوشت
چون ننالم در فراق و در عذاب
 
عذاب
پوستی ام دور مانده من ز گوشت
چون ننالم در فراق و در عذاب
پوستی

انحنای روح من
شانه‌های خسته‌ی غرور من
تکیه‌گاه بی‌پناهی دلم شکسته است
کتف گریه‌های بی‌بهانه‌ام
بازوان حس شاعرانه‌ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟

احساس میکنم باید ادامه اش را هم تایپ میکردم تا معنیش کامل تر بشه ولی خیلی زیاد میشد
 
پوستی

انحنای روح من
شانه‌های خسته‌ی غرور من
تکیه‌گاه بی‌پناهی دلم شکسته است
کتف گریه‌های بی‌بهانه‌ام
بازوان حس شاعرانه‌ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟

احساس میکنم باید ادامه اش را هم تایپ میکردم تا معنیش کامل تر بشه ولی خیلی زیاد میشد
زخم
تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه
لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن

رفتم کاملشو خوندم... چقد قشنگه*_*
 
تلخ
تلخ زهری، سخت رنجی، کهنه زخم
سال ها بر چهره ام بنشانده اخم
زهر
درد عشقی کشیده‌ام که مپرس
زهر هجری چشیده‌ام که مپرس

گشته‌ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده‌ام که مپرس
 
زهر
درد عشقی کشیده‌ام که مپرس
زهر هجری چشیده‌ام که مپرس

گشته‌ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده‌ام که مپرس
جهان
تتار اگرچه جهان را خراب کرد به جنگ
خراب، گنج تو دارد چرا شود دلتنگ؟
 
جهان
تتار اگرچه جهان را خراب کرد به جنگ
خراب، گنج تو دارد چرا شود دلتنگ؟
دل
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد

شب تنهایی ام در قصد جان بود
خیالش لطف های بی کران کرد
 
Back
بالا