مشاعره واژه‌نما

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Hecate
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
کمتر از خاک نه‌ای! بشکف و از خویش بر آ!
همچو گل از گل خود وز نفس باد صبا!
~شاعرش هم‌ مهم نیست :))
ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت
بنگر که از کجا به کجا می‌فرستمت
 
جان
جان خوشست اما نمی‌خواهم که جان گویم تو را
خواهم از جان خوشتری یابم که آن گویم تو را
جان
جان عزیزست نباشد که ز دستت برود بیهوده
حیف آب است که سیراب کند خرزره را
 
جان
جان عزیزست نباشد که ز دستت برود بیهوده
حیف آب است که سیراب کند خرزره را
دل نداند که فدای سر جانان چه کند
گر فدای سر جانان نکند جان چه کند
 
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداری کویش را چو جان خویشتن دارم
 
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداری کویش را چو جان خویشتن دارم
کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ

رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان
جان
من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ
 
قتل اين خسته به شمشير تو تقدير نبود
ورنه هيچ از دل بى رحم تو تقصير نبود
 
قتل اين خسته به شمشير تو تقدير نبود
ورنه هيچ از دل بى رحم تو تقصير نبود
آهن و فولاد هردو از یک کوره می آیند برون

آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خر است
 
آهن و فولاد هردو از یک کوره می آیند برون

آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خر است
نعل
طلب سلطنت و ملک مکن کین مرکب
تیز اسبیست به خون نعل به پایش کردند
تا که پیدا نشود لکه ای از خون در راه
آتشین جامه ای از خدعه ردایش کردند
 
نعل
طلب سلطنت و ملک مکن کین مرکب
تیز اسبیست به خون نعل به پایش کردند
تا که پیدا نشود لکه ای از خون در راه
آتشین جامه ای از خدعه ردایش کردند
ای هم‌نفسان تا اجل آمد به سر من
از پای درافتادم و خون شد جگر من

رفتم نه چنان کامدنم روی بود نیز
نه هست امیدم که کس آید به بر من
 
ای هم‌نفسان تا اجل آمد به سر من
از پای درافتادم و خون شد جگر من

رفتم نه چنان کامدنم روی بود نیز
نه هست امیدم که کس آید به بر من
هم نفس
هم نفسی می طلبم کز نفسش زنده شوم
تا که نگاهم بکند، آب شوم قطره شوم
 
هم نفس
هم نفسی می طلبم کز نفسش زنده شوم
تا که نگاهم بکند، آب شوم قطره شوم

قطره
از چشم دلم چکید یک قطره گرم
بر دامن گل نشست،آهسته و نرم
وقتی که عیان شد غم پنهان من
پیشانی پروانه عرق کرد ز شرم
 
قطره
از چشم دلم چکید یک قطره گرم
بر دامن گل نشست،آهسته و نرم
وقتی که عیان شد غم پنهان من
پیشانی پروانه عرق کرد ز شرم
شرم
شرم بادت که دلت رحم نیامد بر ما
ز توام هیچ به جز سهم نیامد بر ما
 
Back
بالا