s@rah
:-"
- ارسالها
- 529
- امتیاز
- 12,674
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان ۴
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1405
زندانوحشت
دلم از وحشت زندان سکندر (ولایت) بگرفت
رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
زندانوحشت
دلم از وحشت زندان سکندر (ولایت) بگرفت
رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم
زندانزندان
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
مصرزندان
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را
یوسفمصر
رفتم به سوی مصر و خريدم شکری را
خود فاش بگو يوسف زرين کمری را
گلستانیوسف
یوسف گم گشته باز اید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
آتشگلستان
گروهی بر آتش زند ز آب نيل
گلستان کند آتشی بر خليل
گریانباران
زیر باران که به من زل بزنی خواهی دید
فن تشخیص نم از چهره گریان، سخت است
پریشانپریشان
یا رب تو چنین کن که پریشان نشوم
محتاج به بیگانه و خویشان نشوم
خندهپریشان
لحن خوش، موی پریشان ، قند لب ، چشم خمار
خنده ای هم کن که ابیات غزل کامل شود:)
غمبیگانه
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
حافظ
وقتغم
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي
دل بي تو به جان آمد وقت است كه باز آيي
جداییوقت
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شبهای جدایی
آتشجدایی
جدایی خود اگرچه آتشی بس پر شرر باشد
ولی وصلش در آن تلخی هزاران بیشتر باشد
عقلآتش
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
عقلعقل
عقل هم عشق است و از ذوق نگه بیگانه نیست
لیکن این بیچاره را آن جرات رندانه نیست
تاریکعقل
عقل ها حیران شود کز خاک تاریک نژند
چون برآید این همه گل های نغز کامکار
شمعسایه
شمع، خاموش شد از تندی باد
اثر از سایه به دیوار نماند
کس نپرسید، کجا رفت، که بود
که دمی چند در اینجا گذراند
عشقاتش
اتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
این چراغی است کزین خانه به ان خانه برند
شوقی بکار در دل تا میوه اش بچینیعشق
ای عشق به شوق تو گذر میکنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
شیرینتلخ
پرخاش که از هر دهنی تلخ چو زهر است
چون از لب شیرین تو افتاد عسل شد