- ارسالها
- 508
- امتیاز
- 8,312
- نام مرکز سمپاد
- _
- شهر
- -
- سال فارغ التحصیلی
- 1401
- دانشگاه
- پلی تکنیک
- رشته دانشگاه
- پلیمر
ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام مامرحبا ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
ای برشکسته جام ما ای بردریده دام ما!
ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام مامرحبا ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
میرِ من خوش میروی کاندر سر و پا میرمتای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما
ای برشکسته جام ما ای بردریده دام ما!
تير قدی کمان کشی زهره رخی و مهوشیمیرِ من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت
خوش خرامان شو که پیشِ قدِ رعنا میرمت
هر خوشی کان فوت شد از تو مباش اندوهگینتير قدی کمان کشی زهره رخی و مهوشی
جانت فدا که بس خوشی جان و جهان کيستی ؟!
هرآن وصفی که گویم بیش از آنیهر خوشی کان فوت شد از تو مباش اندوهگین
کو به نقشی دیگر آید سوی تو، می دان یقین
قبول کنید
ای پادشه خوبان داد از غم تنهاییهرآن وصفی که گویم بیش از آنی
یقین دانم که بی شک جان جانی ^^
باید امشب برومای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
ای جانک من چونی ^^نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
من به جان آمدم، اینک تو چرا مینایی؟
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شویتو جان نخواهی جان دهی، هر درد را درمان دهی
مرهم نجویی زخم را، خود زخم را دارو شوی
اهل ناز و کام را در کوی رندی راه نیستباید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان میروی، مستانه شو مستانه شو
خوش میروی در کوی ما خوش میخرامی سوی مااهل ناز و کام را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهانسوزی نه خامی بی غمی ^^^^^^^
عریان کندم هر صبحدمیخوش میروی در کوی ما خوش میخرامی سوی ما
خوش میجهی در جوی ما ای جوی و ای جویای ما
از سوی دل لشکر جان آمدندعریان کندم هر صبحدمی
گوید که بیا من جامه کنم
در خانه جَهَد مهلت ندهد
او بس نکند پس من چه کنم؟
#مولانا
از رو میجهی قبول کنین دیگه :)
پ.ن: لطفا به معنی فکر نکنین مرسی:)
یکبار هم ای عشق من از عقل میندیشاز سوی دل لشکر جان آمدند
لشکر پیدا و نهان آمدند
جامه صبر من از آن چاک شد
کز ره جان جامه دران آمدند
هر که را جامه ز عشقی چاک شدیکبار هم ای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئله هارا
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولیهر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد
دل چو پرگار به هر سو دَوَرانی میکردعاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند ^^
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیمدل چو پرگار به هر سو دَوَرانی میکرد
و اندر آن دایره سرگشتهی پابرجا بود
ما نبودیم و تقاضامان نبوددر دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمایی.