مشاعره واژه‌نما

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Hecate
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
عاقلان نقطه‌ی پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
در دایره‌ی قسمت ما نقطه‌ی تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
 
در دایره‌ی قسمت ما نقطه‌ی تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
من همه در حکم توام
تو همه در خون منی
گر مه و خورشید شوم
من کم از آنم که تویی
 
من همه در حکم توام
تو همه در خون منی
گر مه و خورشید شوم
من کم از آنم که تویی
هرسو دو صد ببریده سر در بحر خون زان کر و فر
خندان و رقصان چون شکر ز انا الیه راجعون
 
هرسو دو صد ببریده سر در بحر خون زان کر و فر
خندان و رقصان چون شکر ز انا الیه راجعون
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
 
ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت؟
تاب قهر تو نیاریم خدایا زنهار
در

در زدم، در وا نکرد، از درز در دیدم که اوست
میزبان را از جواب پشت در باید شناخت
 
در

در زدم، در وا نکرد، از درز در دیدم که اوست
میزبان را از جواب پشت در باید شناخت
رزق ما آید به پای میهمان از خوان غیب
میزبان ماست هرکس شود مهمان ما
 
(غیب)
به ظرافت
بر خوابت دست می‌کشم
نام تو، رؤیای من است
بخواب
شب، درختانش را رو می‌پوشاند و
بر زمینش، با زبردستی یک استاد در غیب شدن
چرت کوتاهی می‌زند
بخواب
تا در قطره‌های نوری شناور شوم
که از ماه آغوش‌ گرفته‌ام می‌چکد
شبِ تاریک و بیمِ موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحل‌ها
 
شبِ تاریک و بیمِ موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحل‌ها
قاضی که حکم مرگ مرا مهر کرده است
یا دیگری که آبروی مرا پاک برده است
از حال زار این دل خونین نه آگه است
ورنه چرا به فکر کشتن انسان مرده است؟
 
قاضی که حکم مرگ مرا مهر کرده است
یا دیگری که آبروی مرا پاک برده است
از حال زار این دل خونین نه آگه است
ورنه چرا به فکر کشتن انسان مرده است؟
مرده بدم زنده شدم، گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
 
دولتم بود و بشد بارالها چه کنم؟
حال بی افسر و افسرده خدایا کنم؟
نمیدانم چه میخواهم خدایا
به دنبال چه میگردم شب و روز؟
چه میجوید نگاه خسته من
چرا افسرده است این قلب پرسوز؟
 
نمیدانم چه میخواهم خدایا
به دنبال چه میگردم شب و روز؟
چه میجوید نگاه خسته من
چرا افسرده است این قلب پرسوز؟
بود سوزی و گدازی همه بر باد برفت
ورد و ذکری و نمازی همه از یاد برفت
منِ امروز نه آن خویشتنِ دیروز است
شاد آمد منِ دیروز و همی شاد برفت
 
بود سوزی و گدازی همه بر باد برفت
ورد و ذکری و نمازی همه از یاد برفت
منِ امروز نه آن خویشتنِ دیروز است
شاد آمد منِ دیروز و همی شاد برفت
در نماز و در رکوع و در سجود
سر بجنبد دل نجنبد این چه سود؟
 
در نماز و در رکوع و در سجود
سر بجنبد دل نجنبد این چه سود؟
نیست سودی در این معامله هان!
گوهری نیست همچونان ایمان
دین خود را به چند بفروشی؟
هر چه دادند بهر دین کم دان!
 
چه آسان می‌نمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این توفان به صد گوهر نمی‌ارزد
آسان

الا یا ایها الساقی، ادر کاسا و ناولها
که عشق "آسان" نمود اول،ولی افتاد مشکل ها
 
گر نباشد کار فردا و پس از آن آسان
پس نبوده از گذشته اسوه ام را فردا
 
Back
بالا