- ارسالها
- 38
- امتیاز
- 179
- نام مرکز سمپاد
- فرز6
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 95
برو ای زاهد و بر دُردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تُحفه به ما روز اَلست.
حافظ
که ندادند جز این تُحفه به ما روز اَلست.
حافظ
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیازبرو ای زاهد و بر دُردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تُحفه به ما روز اَلست.
حافظ
گر چه بر من ز عنایت نظری نیست تو رازاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانهگر چه بر من ز عنایت نظری نیست تو را
لیک شادم که نظر بر دگری نیست تو را
هر چه ما را ز دَرِ خانه خود دور کنیزمانه بین بد و بدترم مخیر کرد
درونِ دایرهی انتخاب محصورم
احسان انصاری
گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زندبه هر دو عالم کسی نباشد برای من آشنا تر از تو
منم منم بی بها تر از من تویی تویی کیمیا تر از تو
من ملک بودم و فردوس برین جایم بودگر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند
وین عالم بیاصل را چون ذرهها برهم زند
عالم همه دریا شود دریا ز هیبت لا شود
آدم نماند و آدمی گر خویش با آدم زند
دودی برآید از فلک نی خلق ماند نی ملک
زان دود ناگه آتشی بر گنبد اعظم زند
بشکافد آن دم آسمان نی کون ماند نی مکان
شوری درافتد در جهان، وین سور بر ماتم زند
مولانا
بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر رامن ملک بودم و فردوس برین جایم بود
ادم اورد درین دیر خراب ابادم
دور گردون گر دو روزی بر مُراد ما نرفتبخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را
بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم
ای روی دلارایت مجموعه زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تودور گردون گر دو روزی بر مُراد ما نرفت
دائماً یکسان نباشد حالِ دوران ، غم مخور
ای غایب از نظر به خدا میسپارمتتا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیدهام
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد؟ای غایب از نظر به خدا میسپارمت
جانم بسوختی بدل دوست دارمت
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبودتقصیرِ کسی نیست که اینگونه غریبیم
شاید که خدا خواسته دلتنگ بمیریم