امروز دوست داشتم چه کسی باشم؟

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع venusi
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
خودِ دو ماه بعدم
الان تقریبا از اون تاریخ(۲ مهر)، پنج ماه گذشته و مطمئنم منِ ۵ ماه پیش هیچ وقت نمیخواست خودِ این روز های من باشه.
و الان راستش فقط میخوام که کسی نباشم. میخوام هیچ باشم.
 
خودم تو ۳ ۴ سالگیم
 
خودم وقتی 9 سالم بود
 
امروز دوست داشتم جین گودال باشم.
 
دوست دارم اون دخترکی باشم که امروز رفت وسط دانشگاه داد زد سرشون و آهنگ سلام فرمانده‌شون را قطع کرد.
 
امشب دلم میخواست که دوباره خودم نباشم...
هرکسی نه ولی یکی جز خودم باشم.
 
یه پرستو
 
امروز دلم میخواست یکی باشم که اصلا تا بحال فانتزی ذهنیم نبوده.
امروز خانومی رو دیدم حوالی دانشگاه که با عجله داشت میرفت.
سبد خرید چرخدار مامان بزرگی دنبالش بود.
حس کردم توی سبدش سبزی و میوه و گوشت چرخ شده ست.
تر تمیز بود و عجله داشت و هوا ابری بود.
احتمالا داشت میرفت خونه که شام بپزه و احتمالا مهمون داشت.
مشخصا خانه دار بود و احتمالا دغدغه این روزهاش این بود که چرا حامله نمیشه یا اگر حامله بود دغدغه ش این بود اگر دختر شد چطور و اگر پسر شد چطور تر.
احتمالا با زن برادر یا خواهر شوهرش سر مسائل مزخرف و سطح پایین درگیری های لفظی داشتن و چون خودش وسط ماجرا بود حس نمیکرد مساله بسیار بیخودی و بی ارزشی اعصاب و تمرکزش رو بهم ریخته.
احتمالا از این مدل زن ها بود که رنگ مو و لاکش رو همسرش انتخاب میکنه
و احتمالا شوهرش بازاری بود اما از این مردایی که میگن طرف "گرگ بیرون و بره خونه ست"
از این مرد ها که به آستانه 50 سالگی که می رسن همه بچه خواهرا و بچه برادرا به عنوان بزرگ فامیل میشناسنش و میزارنش روی سر و حلوا حلواش میکنن.
احتمالا آخر هفته ها میرن لواسون و مابقی تعطیلات میرفتن شمال و جوج میزدن بدون عرق سگی چون اساسا هیچ کدوم از خانواده دو طرف از این کثافت کاری ها خوشش نمیاد.
 
دیدین یه موقع هایی دلت میخواد یکی دیگه باشی؟
هر روزی طبق احوالات اونروزت

بیاین بنویسید امروز دلتون میخواست کی باشین؟

من دلم میخواست امروز یه شف فرانسوی باشم توی پاریس
از اون مدل مردای فرانسوی که آدرین برودی میتونه نقشش رو بازی کنه با یه سیبیل قیطونی و نازک
از این مدل وسواسی های منظم که همه ازش میترسیدن و احتمالا توی سال 1940 توی دهه چهارم زندگیش بود
و کسی نمیدونست توی تنهاییش چه موجود مظلوم و آروم و مهربونیه
و امروز اون روزی بود که یه غذای جدید رو برای اولین بار سرو میکرد و یکم بعد سرو غذا میرفت سراغ مشتری تا نظرشو بدونه
و مشتری هم گند میزد بهش که غذات زیادی چرب بود یا زیادی بی نمک بود و منم سعی میکردم باهاش مهربون باشم چون شبیه اکسم بود!
دوست داشتم مثل این دخترای پدصگ تو فیلم‌ترکی ها باشم
صبح برم شرکت بابام
بعدشم با یه پدصگِ جذاب لج‌ولجبازی کنم اخرم عاشقم شه
 
Back
بالا