پاسخ : شاعرانه های کاربران
لطفا نظر بدین :)
""باران"""
ساعتی که به رخ میکشد
ساعت به ساعت فراموش شدنم را
لبخندی تلخ بر لب...
اما زهرش میسوزاند از درون دل و جگرم را
خورشیدی که پشت ابر ها گم شده
ستاره ام دیگر در شب ها نیست... بدرک...
به آسمان کوچه ی تنهاییم خیره
سال هاست می نگرم به ساعتم....چشم میبندم...
باز میکنم... تکان نمی دهد عقربه اش را
آسمان امروز چه آرام است...
همچو روی من... شاید نمی داند کشتی وجودم در چنگ طوفان هاست
شاید نمی داند... در تکاپوی نجات از غرق شدن
نمی یابد... تکه های گم شده اش را
اسب سرکش در سینه ام می کوبد اما...
راه رهایی نیست
بغضی سد کرده گلو و نایم را
کسی پشت پنجره ها آرام می کوبد...
پرده کنار می زنم... صدای باران است...
آسمان می بارد عجب... بیچاره
نتوانست تحمل کند, شکست بغضش را
سبک می بارد تاکتیک قشنگی که
کم کرده روی تیک تاک ساعت را
زیر لب نجوایی سر داده اما
ناله های وجود غمگینش...کر کرده گوش خیابان را...
ادامه داره ولی تا همینجاشم زیاد گذاشتم کسی باید حوصله داشته باشه بخونه اخه

)