قشنگ‌ترین بیت‌هایی که شنیدید

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع radiowavefm
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
چون جهان بر شاخ گاو استاده راست
گاو بر ماهی و ماهی بر هواست


پس جهان بر چیست؟ بر هیچ است و بس
هیچ هیچ است این همه هیچ است و بس
 
ظاهر آراسته‌ام در هوس وصل، ولی
من پریشان‌تر از آنم که تو می‌پنداری

هرچه می‌خواهمت از یاد برم ممکن نیست
من تو را دوست نمی‌دارم اگر بگذاری
 
گوش کن، جاده صدا می زند از دور قدم های ترا.
چشم تو زینت تاریکی نیست.
پلک ها را بتکان، کفش به پا کن، و بیا.
و بیا تا جایی، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام ترا، مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند.
پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت:
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است.
 
دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار می‌باید

ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را دل هشیار می‌باید
 
من خنده زنم بر دل ، دل خنده زند بر من
اینجاست که میخندد دیوانه به دیوانه

من خنده زنم بر غم ، غم خنده کند بر من
اینجاست که میخندد بیگانه به دیوانه

من خنده کنم بر عقل او خنده کند بر من
اینجاست که میخندد ویرانه به دیوانه

من خنده کنم بر تو ، تو خنده کنی بر من
اینجاست که میخندیم هر دو چو دو دیوانه

من خنده کنم بر او ، او خنده کند بر من
دیگر به چه میخندم دل رفت از این خانه...!!!


#وحشی_بافقی
 
دوستان دقت کنید بیت
__________________________

جای دل مقبره ای سوخته پس داد به ما
هرکه یک روز درین سینه خدایش کردیم...
 
یا رب نگاشتی چه به پیشانی ام که من
از قاف اوفتادم و بی بال و پر شدم
 
بسان رود كه در نشيب دره سر به سنگ ميزند
رونده باش
اميد هيچ معجزي ز مرده نيست
زنده باش
هوشنگ ابتهاج
 
مثل قاصدک ها بعد عاشق کردنم رفتی
دل من بی تو اما تا ابد بی خواب میماند

مرا هنگام رفتن در بغل کردی،ولی این کار
دقیقا مثل بسم الله یک قصاب میماند
 
ما به غیر از یار اول کس نمی‌گیریم یار
اختیار اولین یار است کردیم اختیار

سر یکی داریم و در یک تن نمی‌باید دو سر
دل یکی داریم و در یک دل نمی‌گنجد دو یار
:)

اوحدی مراغه‌ای
 
نور خورشید در جهان فاش است
گنه از دیده‌های خفاش است

آفتابی چنین، که می‌تابد
چشم خفاش در نمی‌یابد
 
تیغ دادن در کف زنگی مست
به که آید علم ناکس را به دست
 
ای وای دریغا که وطن مرد ندارد
کس درد ندارد
رویین تنی اندرخور ناورد ندارد
همدرد ندارد
هم جمع ندارد، هم فرد ندارد
جز دیده گریان و رخ زرد ندارد...
 
شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
چون صبح شد او بمرد و بیمار بزیست.

شنیدم کوتاه ترین داستان غمگین دنیاست
 
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی، می‌کشم از برای تو
 
خبرت هست که بی‌روی تو آرامم نیست؟!
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
 
به سرگردانی ادامه خواهند داد
این اشیا پولادین، میان ستارگان.
و انسان خسته هنوز بالا خواهد رفت، تا ماه آرام را آشفته کند.
"پابلو نرودا"
 
کنون دم درکش ای سعدی که کار از دست بیرون شد
به امید دمی با دوست وان دم هم نمی‌بینم
 
گفتی که به دلشکستگان نزدیکم
ما نیز دل شکسته داریم ای دوست!
 
Back
بالا