قشنگ‌ترین بیت‌هایی که شنیدید

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع radiowavefm
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
رفیق اگر تو رسیدی سلام ما برسانی
که من به اهل وفا و مروتی ندیدم...
 
کجا هستی ،پریشانم
دنبال توست،قلب ویرانم
جز تو کس نداند،راه دلم را
درفراقت منتظر توست،دلم
 
  • لایک
امتیازات: y.f.k
وقتی که زندگی من
هیچ چیز نبود
هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم
باید، باید، باید
دیوانه وار دوست بدارم
کسی را که مثل هیچ کس نیست

فروغ فرخزاد
 
ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم شما
افتاده در غرقابه ای تا خود که داند آشنا
 
چه دانستم که این سودا مرا زین‌سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد، دو چشمم را کند جیحون
 
مگر دیوانه خواهم شد در این سودا که شب تا روز
سخن با ماه می‌گویم پری در خواب می‌بینم
 
ریاست به دست کسانی خطاست، که از دستشان دست ها بر خداست
.
من ارگ بم و خشت به خشتم متلاشی، تو نقش جهان هر وجبت ترمه و کاشی
.
ز رقیب دیو سیرت به خدای خود پناهم، مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
.
بگذار تا بگریم، چون ابر در بهاران، کز سنگ ناله خیزد، روز وداع یاران
.
 
هیچ دانی میوه را تاثیر شیرینی ز چیست؟ بس که در زیر زمین شیرین لبان خوابیدند
خوش هوای سالمی دارد دیار نیستی ساکنانش جمله یکتا پیرهن خوابیده اند
# یاس_من
 
هر که شد دیوانه در اینجا حساب مردم است
در دیار ما قلم بر مردم آگاه نیست
 
یادم آید، تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینه عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم:‌ حذر از عشق!؟ ندانم!
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
 
پیکرتراش پیرم و با تیشه ی خیال،
یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده ام
تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم
ناز هزار چشم سیه را خریده ام



بر قامتت که وسوسه ی شستشو در اوست
پاشیده ام شراب کف آلود ماه را
تا از گزند چشم بدت ایمنی دهم
دزدیده ام ز چشم حسودان نگاه را



تا پیچ و تاب قد تو را دلنشین کنم
دست از سر نیاز به هر سو گشوده ام
از هر زنی، تراش تنی وام کرده ام
از هر قدی کرشمه ی رقصی ربوده ام



اما تو چون بُتی که به بت ساز ننگرد
در پیش پای خویش به خاکم فکنده ای
مست از می غروری و دور از غم منی
گویی دل از کسی که تو را ساخت کنده ای






هشدار! زانکه در پس این پرده ی نیاز
آن بت تراش بلهوس چشم بسته ام
یک شب که خشم عشق تو دیوانه ام کند
بینند سایه ها که تو را هم شکسته ام!
 

چه می پرسی ز فریادی که پنهان در گلو دارم



که مهر خامشی بر لب ز بیم آبرو دارم



وفای اشک را نازم که در شبهای تنهایی



گشاید عقده هایی را که پنهان در گلو دارم



من آن پرورده دردم که در گهواره هستی



به خون خوردن ز پستان غم ایام، خو دارم



من آن داغ جوانی دیده ام دیگر چه می پرسی



ز شـیون ها که شـبها بر مزار آرزو دارم



میان خنده می گریم، میان گریه می خندم



خدا را با خیال خویش اینسان گفتگو دارم



چه آفت زد به بستان امیدم کز سر حسرت



به عمری آرزوی یک گل خوش رنگ و بو دارم



من آن مرغ پریشانم که در کنج قفس از دل



هزاران ناله شـبگیر، دور از های و هو دارم



گر از سنگ جفا بال و پرم بشکست غم نبود



که با بشـکسته بالی باز پای جست و جو دارم
 
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را
_________________________________
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود
__________________________________
تنِ بى‌سر عجبى نيست گر افتد روى خاک
سرِ سرباز ره عشق به پيكر عجب است‏
 
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
 
تو را با غیر میبینم
صدایم در نمی‌آید
دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمی‌آید..
(مهدی اخوان ثالث)
 
تواضع گرچه محبوب‌ست و فضل بیکران دارد
نباید کرد بیش از حد که هیبت را زیان دارد...
 
Back
بالا