تیزهوشان قبول شدم!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع hany
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
خودت رفتی تو سایت یا کسی بهت خبر داد؟ P:>
احساستون و عکسالعملتون اون لحظه چی بود؟ (;
عکسالعمل مامان باباتون؟ :D
من خودم دوستم بهم خبر داد :D :))
یه جورایی داشتم ذوق مرگ میشدم هی میپریدم بالا پاییین :)) :)) :))
مامان بابام اینجوری کردن: >:D<
یادش بخیر ... روز خیلی خوبی بود تو چشای مامانم اشک ذوق رو میدیدم خیلی خوشحال بودم
 
وای من یادم میاد اصلا جدی درس نخونده بودم برادرمم که دوقلوییم همینطور ... نوسانی میخوندیم ‌‌.. بخاطر همین یه کم خیلی کم استرس داشتم ( کلا واسه این چیزا زیاد استرس نمیگیرم😅) بعد یه شایعه ایی گفته شد که نتایج ۲ مرداد میاد هیچکی باور نکرد چون معمولا نزدیکای ۱۵ هم میان نتایج ... انموقع ۱ مرداد بود با ۵ تا از خاله هام رفته بودیم تئاتر که خیلی حال داد... رفتیم بیرون یهوووووو به طور قطعی گفتن نتایج ساعت ۱۲ شب میادددد من یهوییی قلبم تیر کشید بابام خیلی حساس بود که قبول بشیم ( البته ازمون ازمایشی یامون افتضاحححححححح بودن ) ... ساعت ۱ شد سایت باز نشد رفتن خوابیدن منو برادرم رفتیم بالا پشت بوم لپ تاپ و بردیم اونجا اهنگ مورد علاقه منو از چارلی پوث گذاشتیم و روی خاک و گل نشستیم... همونجا خوابمون برد صب مامانم خودشو خالم با خواهرم رفته بودن بازار فقط منو برادرم موندیم بیدار شدیم رفتیم پایین سایت و باز کردیم دیدیم رمز عبور پاداد و میخواد که ما نمیدونستیم چیه .... خلاصه بعد کلی تلفن و اینا بابام سره جلسه کاریشون بود گف خودت برو مدرسه رمز و بیار بیا منم تو گرمای اهواز ساعت ۲ ظهر یک ساعت کامل بیرون بودم و اخرش مدرسه باز نبود... برگشتم و دیدم مدیرم گفته رو پرونده هاتون نوشتن 😐😑😑😑😑😑 ( اینقد دق خوردم... ۱ ساعت تو راه بودم تا توی خونه باشه ...))) رمزو زدم و درومد پذیرشششششش وقتی اینو دیدم یه پرش سه متری انجام دادم😂 برا برادرمم دیگه استرس نداشتم چون که من درومدم اونم درمیاد ولی رمزشو که داشتیم زدیمش ( بعد چند دقیقه از دیدن نتایج من ) و عدم پذیرش نوشته بود... اینقدر ضدحالللب بودددد........ تا یه هفته دعوا داشتیم.... هیق.. چه روزای خوبی بودن.. مامان بابام زیاد خوشحال نبودن چون بیشتر میخواستن برادرم قبول شه تا من چون که پسره... شادی خاصی از طرف خانواده ندیدم حتی تبریک نگفتن و اونجا فهمیدم که قبول نمیشدم هم براشون مهم نبود و هدف اصلیشون برادرم بود
 
من وقتی دیدم قبول شدم عمرا باورم نمیشد. خیلیییم ناراحت شدم. من یه کلمه نخونده بودم هدفمم این بود برم الکی برگه رو پر کنم اما سر جلسه یه حس (حالا تو خوب بده قبول میشی نمیری) اومد سراغم و تموم تمرکزمو گذاشتم رو سوالا و خوب دادم. اما من نمیخواستم برم تیزهوشان. خیلی خیلی ناراحت بودم. چون من آسپرگرم و از تغییرات بدم میاد و مهم تر از اون ارتباط گرفتن با دنیای بیرون و دوست پیدا کردن برام یه معضل بسیاااار بزرگه. تموم تابستون بحث میکردم که نمیخوام برم ولی هیچ کس بهم اهمیت نداد. با این که اون سال خیلی سختی کشیدم و تقریبا دوسال طول کشید که تونستم ارتباط بگیرم و دوست پیدا کنم-که اونم به خاطر کرونا و مجازی شدن بود-اما خیلی خوشحالم که اون موقع مجبورم کردن برم. من خیلی از موفقیتایی که توی سال های اخیر داشتم از جمله کنکور و پیدا کردن هدف زندگیمو مدیون این مدارسم... کاش برای همه بودن و تبعیض نبود...
 
من خودم خواهرم رو ثبت‌نام کردم، و همه‌ی اطلاعات دستم بود. چند شب قبل از جواب‌ها رفتم بهش گفتم قبول نشدی :)) بچه سعی کرد خیلی سخت نگیره و کلا یه غمی تو چهره‌ش بود ☹️
چند روز بعد کله سحر مامانم اومد بیدارم کرد گفت جوابا اومده چک کن، چک کردیم دیدیم قبول شده 💃
و رفتیم با دست و سوت و جیغ و هورا بیدارش کردیم و اینا!
ولی خیلی حس خوبی بود، انگار قبولی خودم رو دیده بودم.
 
از شانس من جوابا دیر اومد و سمپاد همش وقتشو به تعویق می انداخت😭.بالاخره آخرای مرداد اوایل شهریور جوابا اومد.ساعت9شب ولی انقد سایت شلوغ بود که نمی شد دید🥲.دیگه خوابیدیم به امید اینکه صب ببینیم😐.اما دلم تاب نیاورد و ساعت3صب پاشدم رفتم سایت نتایجو دیدم😎.یه شور عجیب تو دلم درست شد که دیگه فک کنم نزدیک بود سکته کنم😵.یه داد بلند زدم بعدش مامانم اومد ماچ بارانم کرد🤩و دیگه تا صب نخوابیدیم😜
 
ورودی هفتم بودم
خودم تو سایت دیدم و به مامان بابام گفتم و هممون درحالیکه باورمون نمیشد(من هیچ کلاسی نرفتم و مدرسمم دولتی عادی بود و هیچ تستی هم تا قبل از سر جلسه نزده بودم😂)خوشحال بودم
یکسال که گذشت فهمیدم چقد استرسی شدم
دوسال که گذشت فهمیدم چقد تک بعدی شدم
سه سال که گذشت فهمیدم چقد انزواطلب شدم
چارسال که گذشت فهمیدم چقد کمالگرا شدم
پنج سال که گذشت فهمیدم چقد افسرده شدم
شیش سال که گذشت فهمیدم کنکور چقد عذابه واسم و حاضر نمیشم با وجود زر زدنای بقیه(تلاش کن ،پس اگه نمیخوای سختی بکشی میخوای چیکار کنی،همکلاسیت پزشکی قبول شد،کنکور بده ولی یه ایران میدنش توام مث بقیه،خیلیا همینجا موفق شدن ورورورورور)
درآخرم فهمیدم چقد الکی نوجوونیمو خراب کردم تو جایی که جای بقیه بود ولی «جای من و طبیعت و زات من» نبود
درآخرم تو سال ۱۴۰۰ همش تموم شد
الانم فهمیدم مدارس تیزهوشان که بچه هارو از هم جدا کنن ،تقریبا فقط تو ایران وجود داره که خب باتوجه به نظام ک.شر آموزشی کشور،چیز قریب الوقوعی بود واسم
 
۴ ساله شدنم مبارک ❤️‍🩹
خونه ی بابابزرگم بودیم
از یه ماه قبلش هر روز هفت بار سایت رو چک میکردم از استرس
بی کلاس اضافه و تست و از یه مدرسه ی عادی دولتی که فاجعه بود شرکت کرده بودم
القصه گفتن اون روز نتایج میان و از استرس داشتم پرپر میشدم
مامانم سایت رو باز کرد و با دیدن عبارت پذیرفته شده انقد جیغ زدم که خدا میدونه🥲
چند تا از دوستام قبول شده بودن و چند تا نه و خب برای من یه حس سوپرومن طوری ایجاد کرده بود که باید دنیا رو نجات بدم ...
دلم تنگ میشه برای اون خوشحالی و حس عالی بعدش .....
 
من که اینقدر نا امید بودم ازش اصلا پیگیری نکردم
کلا دو ماه کار کرده بودم و هیچ
همینطوری پیامک تبلیغاتی واسه گوشی بابام اومد راجع به تیزهوشان
که میگفت با توجه به نتایج مناسب کسب شده توسط دانش آموز شما ...
رفتیم سایتو باز کردیم ، بعد دیدیم عه این ! در اومدم !
همین ... ! تموم شد 😂
شبم اصلا خوابم نمی برد
یادش بخیر چقدر مامانم خوشحال شده بود
 
داشتم به مامانم تو کار خونه کمک میکردم معلم کلاس تیزهوشان که میرفتم زنگ زد گفت قبول شدم.مامانم شروع کرد گریه کردن،منم تو شوک بودم
 
ورودی هفتم بودم منم
فاصله بین ازمون و نتایج رو اصلا یادم نمیاد
خانوادگی سایت رو باز کردیم: وضعیت قبولی: پذیرفته شده
نام مرکز: فرزانگان ۳
خودم یه جور خیلی رو اعصابی بی حس بودم و سکوت کردم 😂😂😂😂
مامانم گریه کرد بابامم بالا پایین پرید
همین
آهااا تو دوره ابتدایی چهار تا دوست بودیم تو یه مدرسه دولتی که هیچوقت حتی یبارم راجب سمپاد و تیزهوشان حرف نزده بودیم با هم، منکه اصن نمیدونستم چیه...
پنجم شیشم هم مدرسه هامون فرق میکرد. یکی دو سال بعد فهمیدم هر چهارتامون قبول شده بودیم. هر کی تو یه ناحیه😂
 
سرکلاس آنلاین مدرسه انرژی اتمی هفتم ( قبل از اعلام نتایج تیزهوشان یه ثبت نامی کردم که اگه قبول نشدم پس نیفتم! ) داشت خیلی پرطمطراق راجع به اهدافشون حرف میزدن که یهو یکی اومد تو چت نوشت بچها نتایجو دادن برا تیزهوشان!! همه رفتن لاگین کردن و اومدن مرکزشونو گفتن تو چت دلم برا سخنرانه سوخت که مبهوت مونده بود و با اکراه یه تبریکی گفت
 
من تیزهوشان ششم به هفتم اون سالی بودم که ورودی یهو از دروس مدرسه تغییر کرد به استعداد تحلیلی؛ و من اصلا براش نخونده بودم. یه هفته قبل آزمون یه کتاب استعداد تحلیلی دانلود کردم چندتا تست زدم ببینم اصلا استعداد تحلیلی چی هست؛ و چون دیدم یکی از مباحث مورد علاقمه خیلی خوشنود شدم؛ بعد از آزمون هم راستش می‌دونستم که خوب دادم آزمونو. یادمه دوستم رفت ببینه نتایجو چون خودم بخاطر شلوغی سایت نتونسته بودم وارد بشم.
خود دوستم قبول نشده بود ولی خب من اولوین اولویتم رو قبول شده بودم؛ البته بعدها بخاطر شرایط مسیرش و ... هفتم تا نهم رو وارد تیزهوشان نشدم و نهم به دهم دوباره آزمون دادم و وارد شدم:).
ریکشن خانواده هم خیلی نرمال بود اینجوری که آفرین دخترم و تمام
 
استرنجر تینگز اخرین قسمتو دیدم
داستان های کوتاه احمد شاملو خوندم
برای خودم یه یادداشت نوشتم
اهنگhedonعزیزم رو ازsub urbanگوش دادم
کلللی چک کردم
خوابیدم
صبح بابام رفت اداره
و خواست اذیتمون کنه بگه نشدم
نمیدونست قلمچی نشون داده_


ویرایش ۱: کللللیی کم توضیح دادمممم، الان تقریبا یه سال میگذره دیگه و یازدهمم و حس میکنم واقعا کم لطفی کردم اون موقع

راستش امتحان اون سال به این شکل بود که: تحلیلی سخت، تحصیلی اسون تر
و متاسفانه من برای تحلیلی بیشتر اماده بودم تا تحصیلی(اینطور حس میکردم)

امتحان رو باز کردم دفترچه اول رو: عه شت، عه، ودفففففففف، هیچی اول دفترچه رو باز کدم، خیلی سنگین و خانومانه رفتم اخر دفترچه رو باز کردم شروع کردم به زدن
اون موقع یه اعتماد بنس گادی هم از ناکجا اباد داشتم که _اشکالی نداره، برای من اگه سخته بقیه پس ریدن!) _

تحصیلی هم بعدش با خیال راحت زدم و حقیقتا بد نبود، یادمه یه سوال عین سوال خیلی سبز بود از زیست و منشانسی اون رو یاد گرفتم ققبل امتحان چون کاملا از مبحث کتاب خارج بود


خلاصه، اینطور شد که از سه چهار تا شهر کوچولو کوچولو ( حدودا ۱٠٠_۲٠٠ نفر، نمیدونم شاید بیشتر، چون مثلا از شهر بالا و پایین و چپ و راست و همه اینا یه دخترونه فرز داشت) جز اون چهار نفر شدم که تکمیلی نهم به دهم رفتن فرز، چه شاد


یادمه برای خودم تو یادداشت نوشته بودم:+سنا، اگه قبول بشی یه در شاد از زندگیت برات باز میشه تو با کلی اعتماد بنفس یه ادم بهتر میشی و زندگیت واقعا متفاوت میشه
_اگه قبول نشی تو قطعا کلی ناراحت میشی و مشکل پیدا میکنی دبیرستان و خراب میکنی و میرینی و زندگیت متفاوت میشه


مخصوصا چون خیلی بحث داشتیم سر اینمه برم ریاضی و من گفتم اوکی، اگه تیزهوشان قبول نشدم میرم ریاضی و اینا، همین✓
 
خب خب خب!
طبق معمول من سال نهم رو تنبلي كردم بخصوص كه كلاسا ام آنلاين وضعيتا اصلا همه روهوا بودن ديگه و تقريبا همه ازم قطع اميد كرده بودن و خودمم اميد نداشتم و مامانمم خيلي شاكي كه اين همه هزينه كتاب شد و بعدا هيچ مدرسه اي نميپذيرتت و فنا ميري و دانشگاه اينا خدافظ و اينا! هي زنگ ميزد مدير راهنماييمون ميگفت يه دبيرستان معرفي كنيد اين گند زده من اميدي ندارم بهش و اينا🤦🏻‍♂️ مديرمونم بنده خدا هي ميگفت نه و فلان و اينا سينا درس خونه و معدلاش كه هميشه بيست بوده نگران نباشيد و اينا تا باور كن روز اعلام نتايج همين بود تازه هي ميگفت بخون لاقل دبیرستانتم بتونی نمونه قبول شي مثل سه سال راهنماییت از هيچي بهتره و آبروت نره و اينا كه هيچي ديگه دو سه روز مونده بود به امتحان نمونه فك كنم كه شانسي من رفتم يه سري بزنم به سايت و در اوج نااميدي و حالت نيمچه افسردگي گفتم يه ويدئو ام از اينكه قبول نشدم از خودم و حالم ضبط كنم كه عبرت بشه تا دانشگاه خوب بخونم (يعني در اين حدددد اصلا كلا اميد صفر وضعيت روحي داغون) و هيچي ديگه رفتم و ديدم بعله هموني كه ميخواستم قبول شدم ى زده پذيرش🤩 اولش فك كردم باگه يه چندباري رفرش كردم و ديدم نه جديه كه دست و پاك شل شد گريم گرفت🤦🏻‍♂️😅 رفتم بزور خودمو رسوندم با بعض به مامانم گفتم ديدي قبول شدم باورت ميشه كه بعلهههه خانوم قبول نميكرد ميگفت اشتباه شده😑 تا اينكه اومد بزور ديدو اونم يه نيم بعضي كرد و بغلم كرد گفت واقعا بهت افتخار ميكنم
( مامانم اينجوريه كه كلا هيچ وقت كارام به چشمش نميومد نمره هام اينا غير از اين يه مورد و عجيبش اينه تا خالا غير از همين قبوليم كه ميگفت نميشي هميشه حرفاش درست در مياد)
و مني كه برا اولين بار چنين واكنشب ازش ميديدم و خوشحاليش رو از درون حس كردم حسابي ذوق مرگ شدم و خب اونروز واقعا تا يه هفته اصلا عالي بود انگار بهشت بودم هي اين و اون زنگ ميزدن و از اين قربون صدقه ها(حالا باور كن نميشدما دهنم سرويس بود) و اصلا يه وضعي كه نگو😅😁

آخر آخر جالبيش اين بود كه مامان قبول نميكرد همچنان و هيچي ديگه به داييم گفتم بابا پاشو با ما بيا اين باورش نميشه يهو ديدي گفت الكي ثبت نامم نكردا🤦🏻‍♂️😂 و اومد و خلاصه رفتيم همه چي جور شد تا الان كه من اينجام و دارم ضجه براي سمپادي موندن و دانشگاه خفن قبول شدن ميزنم🫠
 
وای اون روز بهترین روز زندگیم بود
من میدونستم قبول میشم ولی بازم خیلی ذوق کردم من نهم به دهم دادم
خلاصه که یکی از دوستام پیام داد نتیجه اومد و منم پریدم رفتم لپ تاپ روشن کردم و خلاصه رفتم تو سایتو دیدم بلهههههههه الویت اولم قبول شدممممممممممم البته الویت اولم بابل بود و الویت دوم بابلسر خالم بابلسر زندگی میکنه دلم میخواست برم تیزهوشان بابلسر ولی مامانم گفت کیفیت بابل بهتره و نزاشت برم (منی که کیفیت برام مهم نبودو میخواستم برم پیش خالم زندگی کنم)😁
 
دوستم پیامک داد زهرا سایت رو بچک نتایج اومده
خب تپش قلب گرفتم و نفسم بند اومده بود
وارد سایت شدم و نوشته بود پذیرش،ذوق زده شدم و خوشحال جیغ کشیدم،مامانمم کنارم بود از خوشحالی نمی‌دونست چکار کنه محکم بغلم کرد
به بابام زنگ زدم و خبر قبول شدنمو گفتم بابام تو ماشین بود فقط بوق میزد
 
سلام خوبی چی می خوری چیپس میخوری. هاهاها

پذیرششش
 
همین دو ساعت پیش بوددد
موقعی که واسه تیزهوشان می‌خوندم برای استراحت میومدم این تاپیکو می‌خوندم و میگفتم یعنی میشه من یک روز اینجا خاطره قبولیمو بنویسم؟
از باشگاه خسته و مونده برگشته بودمممم
مامانم گفت نتایج برای همه استان‌ها اومده بجز استان مااا
بعدش من حالم خیلیی بد بوددد
رفتیم با مامانم میلک شیک خوردیمم‌
تا رسیدم خونه فهمیدم نتایج برای مشهد هم اومدههه
با گوشیم نتونستم وارد بشم
و این اولین سالی بود که نتایجو تو سایت مای مدیو میذاشتن

بعد سریع لپ‌تامو باز کردم
اولی نفری توی مشهد بودم که تونستم سایتو باز کنم
وارد سایت شدم و نوشته بود اعلام نتایج
زدم روش نوشته بود پذیرفته شدید.
بعد سه ثانیه صبر کرد نوشت ۳...۲...۱...
منو مامانم داد زدیم کجا قبول شدممم
بعد نوشته بود پذیرفته شد
الویت اول : فرزانگان یک
من گریه کردم جیغ زدم
مامانم بغلم کرد
بعد به بابام و مامان بزرگم زنگ شد
اومد بالا مامان بزرگم
بوسم کرد
بابام هم اومد خونه
بعد دیدم که یک عالمه از دوستام با من قبول شدنن
بهترین دوستمم باهام بود
خرذوق شدممم
و دیگه همه زنگ زدن تبریکک🥳🦕🤩🥳🥳🥳🥳🥳
 
من الان فک میکنم اصن فک نمیکردم قبول شم... خیلی فک میکردم باید موجود خفنی باشی..
و من ی 3 تا نزده و 2 تا فاکینگ سوتی داده بودم...
و وقتی مدیرمون گف جز سه نفر برتر استان بودی پرچام ریخت...
و همین اوضاع رو دهم هم داشتم.. ازمایشی اینجوری بودم ک اا ریدم... بعد اومد نفر نمیدونم 10 یا 14... هعی یادش بخیر...

پ.ن. خواهرم قبول نشد.. الان گریه کنم یا بخندم؟
 
Back
بالا