پاسخ : شخصی نوشته ها
من / اینجا / شخصی نوشته ! بد روزگار ؟ نه. اجبار.
این اوست که احساسی مینویسد. با روحی به قول دیگران سخت , احساسی مینویسد. یک بار هم که شده او احساسی شود. مگر اشکالی دارد ؟ آدم سرد,خشن,به ظاهر بی احساس ولی همیشه شاد , احساسی میشود, مگر اشکالی دارد ؟ یک بار هم او " آدم " باشد , مگر اشکالی دارد ؟ آری دارد , میگویند دارد.
گناهش چیست که باید به دنبال راه فرار باشد ؟ بگذارید من بگویم.
گناهش چه بود ؟ یک بار و فقط یک بار به بد روزگار نخندید , یک بار و فقط یک بار نگفت " این نیز بگذرد " یک بار و فقط یک بار ... و آن بد روزگار " فقط " مشکل او بود . گفت حلش میکند. حل شد .حلش کرد. به اندازه ی سختی ای که کشید خوشحال شد. کسی نفهمید ولی " خوشحال " شد. تمام شد / تمامش کرد ولی ...
نمیداند چه شد که فکر کردند این داستان ادامه دارد ! تا بخواهند تمامش کنند. گیجش کردند! تنها چیزی که نمیداند این است که دیگری میگوید تمامش کن و او نمیداند چه چیز را. اسمش را هرچه خواهید گزارید . انکار ... .
مشکل اینجاست خودش نمیداند! مشکلی دارد؟ اینگونه به نظر می آید؟
خودش نمیداند! میگویند فرار نکن! از چه ؟ خودش نمیداند ! ... راه فراری نیست ولی فرار میکند . از همان راهی که نیست فرار میکند . از چه ؟ از چیزی که میگویند هست ولی .. خودش نمیداند! میگویند هست , پس حتما هست دیگر ! او نمیبیند ولی هست لابد .. پس فرار میکند , از چیزی که هست , از راهی که نیست , فرار میکند/ن.