پاسخ : پای دفتر
من رو که ماشالا دیگه نسبت به درس تو ترم اول مصون شده مدرسه!
اما جالب ترین بار که به خانواده حتی بابام و خواهرم زنگ زدن این بود:
ما صبحا تو سرویس با بچه ها حرف میزنیم، راننده سرویس و یه جاسوس محترم!!! رفته گفته به مدیر، بعد مدیر به بابا و مامان من اینارو میگفت:
_اصلن چه معنی داره پسر خاله های مریم جون بیان خونتون که مریم شب بیدار بمونه؟
*قضیه: من صب تو سرویس سرمو گذاشتم رو پای یکی بچه ها، گفتن چته خوابت میاد؟ منم گفتم پسر خاله هام خونمون بودم بیدار موندیم
_مریم جون با گوشیش تو سرویس معلوم نیست با کی صحبت میکنه!
*این مساله با گرفتن پرینت خط من حل شد!
چون ثابت شد من کلا 12 دقیقه حرف زدم!
(حالا یکی نیست بگه من اصلن حرف نمیزنم!)
ما نیز برای اینکه چشماشون رو در بیاریم،
دفعه عدی به پسر خاله های محترم گفتیم تشریف بیارن دنبالمون!
هرگز قیافه مدیرمون رو یادم نمیره وقتی 2 تاشون اومدن تو حیاط و دنبال من گشتن رو دیدن!
البته فرداش به مامانم زنگ زدن که نمیدونم چی جوابشو نرو داد!
چون دیگه مدیره میدید میپرید بقلم میکرد...