خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

از این آدامس ترقه ای ها هس ;D

رفتم مغازه یاد بچگیا :-"""""البته میدونید که در اون زمان این آدامسا اختراع نشده بود هنو ;D

بعد از این آدامسا گرفتم بازش کردم گذاشتم تو دهنم ;D

بعد دیدم صدای ترقه میده و اینا 8-^بعد میخواستم برم به بقیه خانواده بدم همه بدونن من از این آدامسا دارم 8-^

رفتم جلو مامانیم(مامان بزرگم)بعد بهش دادم خورد ;Dگفتم:الان احساس نمیکنید ترقه تو دهنته؟؟؟ 8-^

مامانیم هم هل شد جیغ کشید تف کرد بیرون :))

بعد گفتم این کولی بازیا چیه ;Dاز دهنم در رفتا :-""""""

بعد اینجوری شد : :-wگف چی؟

گفتم :هیچی میگم این کارا چیه ;Dاین آدامسه هااا ;))

بعد کلا عصبانی و اینا داش بنده خدا سکته میکرد :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز خانومه تو باشگاه اومد از آخر به اول بشمره گف 8 . 9 . 10
از راس به چپ بخونید
 
پاسخ : سوتی‌ها

این بنده حقیر خدا ، اعتراف می نمایم که در دوران کودکی ، تا قبل از خواندن درس رستم و سهراب حتی ،

هر وقت به "رستم دستان " قکر می کردم ، گمان می بردم که یعنی "رستمی که از چند تا دست درست شده "

یا "رستمی که چند تا دست داره "

و یه مصرع بود که می گف " بی خود شده از خویشم ُ از گردش ایام "

بد من تا مدت های مدید فکر می کردم این ینی اینکه خویشاوندان من و گردش ایام بودن کبی خود کردن !!!

بَله ....، بله ! :-"




^ما ابتدایی که بودیم ، در مدرسمون ، بجز چند نفر استثناء ، سرود ملی اینجور اجرا می شد

" بهمن ، سَر ِ ایمان ما

پیامبر ای امام استقلال آزادی نقش جان ما

شهیدان ، پیچیده در کوچه زمان فریادتان "


و به این دلیل ، روزی سه بار یه کپی از سرود ملی به تعداد بچه های مدرسه می گرفتند ُ به دستشان می دادند و

چه کاغذ های کپی شده که موشک ، و چه سرود ملی که دوباره غلط خوانده می شد :-"



^ من و داداشم دعوا کرده بودیم سر یه چیزی ، بد بابام اومد گفتش که حق با داداش ما بوده ، بد ما هم از کوره در رفته به

اعتراض در آمدیم که " بابای ما رو ... بابا قاضی القُضَوا "(ghazi ol ghozava)


پدر : " قاضی القضات !!! "

من : X-( ... قاضی القضات ؟ :))

بدتر از سوتیه اون تغییر حالت از X-( به ;D و حتی :)) در عرض یک ثانیه بود :-"



^ شیر داغ کرده بودم ، رفتم برا خودم ریختم ، بد نشستم پیش کتاب و دفترم

8-^ حالتی و اینا ، ک ناگهان رشته افکار پاره شد و اینا " این قاشقه چ گرد شد ، قدرت خدا 8-^ "

:| شیر ُ داشتم با اتدم هم می زدم ، اونوخ قاشقو گذاشته بودم تو کتابم کتاب َــم بسته !
 
پاسخ : سوتی‌ها

برادر من اونسری اومد بگه پسره تا حالا انگار آدم ندیده بود به من زل زده بود
گفت:انگار پسره تاحالا خر ندیده بود.... :)) :)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بابا این ناظم مام اینقدر قدش بلنده :-" که هروخمیاد تو کلاس ما نمیبینیمش ;D
دوستم میخواست باهام شوخی کنه رفت تو میزم جامدادیمو بلند کرد که پرت کنه طرفم بعد من یه فوشی دادمش ;D کفتم بووووووق خر نشو بذار زمین بعد دیدم یواش گذاشت زمین ، کف کردم B-) :o
بعد گوشیمم دستم بود برگشتم دیدم ناظممون پشتمه موندم گوشی رو چیکار کنم بعد گفت اون ماسماسکو بذار جیبت :))


زنگ بعد فهمیدم جناب مدیر ، آوردن گوشی رو آزاد کردن به شرظی از جیبمون در نیاریم که مام اصلا در نمیاریمه ;;) ^#^ :^o
پ.ن:دقت کنین اون فوش رو ناظم هم شنید X_X
پ.ن2:البته شاهد بودم که بچه ها فوشای خییییــــ ... ـــــلی بد تری گفتن و ناظم تو کلاس بوده ، معلم حتی ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس شیمی
دوستم:آقا چرا این اینجوری شد؟
معلم:به تو چه (معلم ذوق مرگ شد)
ما: :-& :-& :-& :-& :-& :-&
من:آقا چرا اینجوری با بچه حرف میزنین؟تو روحیش تاثیر منفی میذاره.
معلم:به تو چه مگه تو فضولی؟ (معلم بازم ذوق مرگ شد)
من:آره دیگه پ بیکارم جواب چرت و پرتای تورو بدم؟
کلاس: =)) =)) =)) =)) =)) =)) :)) :)) :))
معلم: :o :o :o :o :-ss :-ss :-ss :-ss X-( X-( X-(
البته یه منفی نثارم کرد
 
پاسخ : سوتی‌ها

نمیدونم این سوتیه یا نه :-"...ولی من و تاجیکی صبح که میخواستیم برگردیم خونه هم مسیر بودیم...بعد اومدیم سوار بشیم تو ماشین...بعد ما شب قبلش 1 الی 3 ساعت خوابیده بودیم :(....بعد هی من درو(بدنه ی در)فشار میدادم تا باز بشه!! :o...بعد 20ثانیه بهش گفتم باز نمیشه ~X(...بعد هم تاجیکی که از منم خسته تر بود اومد در رو واکرد ولی انقدر خسته شد در اثر این کار که نرفت تو ماشین و در دوباره بسته شد =))
خلا3 بعد چند بار تلاش ما وارد ماشین شدیم :)
---------------
آقا من یه تیکه دارم"میفهمم حرفتو"...مال مواقعی هم هست که تو مدر3 یکی داره چرت میگه و من میخوام دکش کنم...
بعد تو اتوبوس بودیم...یکی پشت من بود...گفت آقا لطفا برو کنار...
منم گفتم میفهمم حرفتو(در حالی که برگشته بودم سمت عقب و زل زده بودم تو چشماش :P)...
بعد طرف فکر کرد من روانی اینام :-"رفت از در عقبی خارج شد =))
(خو یه لحظه فکر کرده بودم مدرسس!)...
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر صبی با راهله داشتیم میرفتیم مدر3،
بد تولد آرزو بود راهله واسش کیک پخته بود که مثلن تولد بگیریمُ اینا،
راهله گفتش که روی این کیکه خیلی خالیه بذار یه اسمارتیزی چیزی بگیریم روش بریزیم،
سرراه یه مغازه بودُ رفتیم ازش پرسیدیم اسمارتیز داره؟
گف چی؟
-اسمارتیز دیگه....از این قرصا.... :(
-یارو با قیافه این جوری: :-L -نه ما اینجا قرص نمیفروشیم!!!!!!
من:نه دقت داشته باشین از این قرصای رنگی که خوردنین،خوشمزن...
:-/ - نه نداریم...
 
پاسخ : سوتی‌ها

يه دف رفته بوديم اردو...دوستم گوشيش خونه بود گوشي مامانشو اورده بود...
بعد من ديدم گشيم داره زنگ ميزنه و اسم اين روشه...
گوشيو برداشتم گفتم چته؟! (به صورت طلبكار);D
يوهو ديدم وا خدايا...چرا اينقدر صداش عوض شده؟!....مامانش بود!! :-[
----------------------
دوستم از دستشويي اومده بيرون بهش ميگم چه خوشگل شدي.... :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

به دوستم میگم میدونستی امروز کنفرانس شهید بهشتی داریم اگه ندیم صفر میذاره
میگه آره
میگه :راستی شهید بهشتی کی هست؟
من:همونی که شهید شده بود و کارای بزرگ انجام داده بود
دوستم:حالا زندس یا مردس؟چیکاره بوده؟
میگم:بیش... خوب ینی تو نمیدونی شهید بهشتی کیه؟
میگه:هااااااااا شهید بهشتی رو میگی.

بعد از یک ساعت رفتیم کتابشو از کتابخونه گرفتیم.
نشستیم دو خط خوندیم.
بعد من رو به همون دوستم:شهید بهشتی روحانی بوده؟عمامه داشته؟
اون:ینی تو همینو نمیدونی خوب؟

(البته خیلی سوتی نبودا ولی خیلی خندیدیم)
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا یه بار زنگ تفریح بود بعدش ناظم مون قبل زنگ دفته بود میز آخر نشسته بود وبه یکی از بچه ها گفته بود که بره جلوش بشینه تا بچه های دیگه نبیننش
آقا زنگ تفریح خورد همه میومدن تو کلاس سوتی می دادن یکی بلند بلند آواز می خوند یکی زد پس کله یکی دیگه خلاصه آقا ما هم اومدیم تو کلاس گفتیم آقا هر کی ترقه می خواد بیاد پیش خودم که صدای مارو شنید ولی هیچی نگفت من همون موقع سرخ شده بودم نمی دونستم چیکار کنم همه بچه ها هم کرکر خندشون بود. ;D ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

این معلمای ما نابغن بدتر از خودمون ، یارو دستکش میپوشه ک پوستش به گچ حساسه بعد ماژیک ورمیداره ، بعد ک بهش میگیم میگه ک پوستم ب ماژیکم حساسه ! =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دارم به شخص توکل نامی حرف می زنم می خوام گوشی رو بدم به احسان می گم : آقا احسان گوشی آقا ی توکل با شما کار داره
بعد شبش دارم از سوپری میام بیرون کرکروه رو تا گردنم کشیده پایین می بینم کرکره پایینه با کله می رم توش!!!!!!!
دوباره همین شب یکی از دوستامون
-نمی دونم چرا انقدر گیج می زنم؟
-این که چیزی نیست من می داشتم می رفتم مدرسه مامانم می گه کنفلکس خوردی؟ می گم آره کمپلکس خوردم حالا می دونی کمپلکس چیه؟
-نه.
-وقتی به یک فلز پیوند کواوالانسی داتیو بدن می شه کنفلکس!
همین امشب:
-هیربد بیا از این غذا بخور
-نه
-جون من
-جون من بگو نخور
- :-w :-L...گوشتت ریخت
-خب بریزه که چی؟ :-?
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
سال دوم راهنمایی
درس زیست داشتیم رفتیم سالن هوشمند
اون موقع ما smart board داشتیم بعد یکی از بچه ها رفت جلو صفحه که توضیح بده اون موقع معلم کنارش بود ماژیک نوریه از دستش افتاد به لباس اون پسره کشید،رفت لباس پسره رو نگاه کرد که یه وقتی ماژیکی نشده باشه!!!! =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بچه ها میدونین یکی از بدترین سوتیا چیه؟ :-?
وسط درس معلم داره درس میده تو یهویی یه سوال میاد به فکرت :-/
بعد اجازه میگیری بپرسی هم ساکت میشن بد شانسی اینجاست که سوالت یادت میره بعد همه بهت میخندن :))
خیلی موقعیت بدیه #-o
امیدوارم هیچکی تجربش نکنه ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

ديشب به مامانم ميگم:مامان يادته انگشتم افتاد؟!! :-/
مامانم:منظورت همون ناخنه ديگه؟؟!
من: :-"إإ...مامان
امشب داشتم داستان زندگي يه فردموفقو واسه مامانم ميگفتم،بعد گفتم بيچاره نابينايي شو ازدست داد!!! :|
مامان ماام طبق معمول:شقايق..نابيناييشو؟؟
مامان... :-w
 
پاسخ : سوتی‌ها

بروشور تبلیغاتی یکی از نامزدهای مجلس 9م... دیروز... :-"

vtcnea1dgr060alw4vx7.jpg


مورد 16م حتی... :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتم توی یه مغازه کلی لباس و اینا قیمت کردیم خواستیم بیایم بیرون گلی به صاحبش گفت با اجازتون فعلا مرخص میشیم از خدمتتون:)))) یعنی خدا بود سوتیش :))

سر کلاس ریاضی دبیر گفتBF-B'F چی میشه دختره از ته کلاس داد زد GF
استاد: :| ~X(
ما: :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بچه تر که بودم داداشم منو به شوخی میزد.
من هم بلافاصله:خو.د.تی :-w X-(

بعد، دوساعت وامیستاد بهم میخندید >)
 
پاسخ : سوتی‌ها

زنگ آخر
من به مستخدم مدرسه:خسته نباشی آقا****
مستخدم مدرسه به من:علیک سلام پسر جان :o

من به معلم شیمی:آقابرنامتون براهفته بعدچیه؟
معلم:والااگه بشه میخوایم 1سربریم خونه باجناقمون
من:آقا منظورمون راجع به امتحانه ها! :-w
بعدمعلم X_X

معلم‌ادبیات:آقایون مهم این سوال خیلی محترمه ها :o :o :o :o
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز صبح از ساعت 7 از خواب پاشدم تندتند آماده شدمو
یهدفعه دیدیم خواهرم بهم میخنده
اونجا بود که تازه فهمیدم امروز جمعس ;D
 
Back
بالا