این سوتی واسه ی یکی از دوستان :
مادر ادیسون تو کودکی خیلی واسش زحمت کشید در عوض ادیسون هم وقتی برق میره سر عمل مادرش شمعا می ذاره جلو اینه و این طوری او به مادره کمک می کنه !!
امروز از مدرسه با اتوبوس داشتم میومدم خونه و واسه خودم تو اتوبوس آهنگ گوش میکردم و تو حال و هوای خودم بودم:
ااااااااااااوه که چه صبح نازی تو پیشم پاشدی دوباره
هیییییی زندگیم با تو نمیدونی که چه مزه داره
.
.
.
خلاصه تو همین حس و حالا بودم که دستمم به میله ی اتوبوس گرفته بودم که نیفتم بعد با شستمم ریتمو داشتم میرفتم بعدش حس کردم که شستم داره فرو میره دیدم که از اون دکمه ها هست که میگه:راننده ی محترم لطفا در ایستگاه توقف نمائید.بود و من داشتم هی فشارش میدادم.فک کردم که اینم مثل بقیه اتوبوسا لابد خرابه دکمش.بعد یهو دیدم که یه جائی که ایستگاه نیست راننده نیگر داشت و اومد در عقب(من اونجا بودم)داره دادو بیداد میکنه هندزفری رو از گوشم درآوردم که ببینم چی چی میگه
دیدم بعلهههههههههههههههه دکمهه سالم بوده هی داشته همون جمله رو میگفته.خلاصه راننده منو جلو همه ی مسافرا شست و گذاشت کنار و از اتوبوسم پرتم کرد پائین
نتیجه ی اخلاقی:هیچوقت با ریتم آهنگ دکمه های اتوبوسارو نزنین
امروز سر ِ زبان بودیم منم اون جلو نشسته بودم(لعنت بر میز اول )بعد معلمه منُ صدا کرد ُ
[به انگلیسی]گفت که برو پایین تو دفتر ِ معلما از تو کمدم....رو بیار بعد من اون جایی(که نقطه چین کردم )
نفهمیدم چی گفت :-s(خُ انگلیسی حرف میزد )بعدم نمی شد که بگم نفهمیدم چی گفتی(خیر سرم سطح Aاَم )
خلاصه رفتم پایین و بعد رفتم کتابخونه که دیکشنری بگیرم معنی اون کلمه هرَو پیدا کنم
ولی پیدا نشُد
بعد ده دقیقه که (مثلاً)رفته بودم از تو کمدش چیزی بیارم رفتم بالا ُ گفتم که تو کمد نبود
معلمم(با خنده :-s)گفت عیب نداره یکی دیگرو می فرستم بره...
بعد یکی دیگرو صدا کرد رفت در عرض 1 دقیقه جعبه عینکشو آورد (آخه من چمیدونم جعبه عینک به انگلیسی چی می شه؟؟)
یعنی موندم دیگه با چِ رویی برم سرکلاس زبان
امروز سر صبح که رفتم کلاس دوستم فلششو بهم داد تا براش چیزی بریزم
بعد زنگ اخر نزدیک ساعت دو یهو برگشته طرفم میگه اها راستی فلشمو اوردی؟
من:
-مگه صب فلشو ندادی؟
-ِصب دادم؟
-خو فردا بیاریش :-[
من رسیدم دم در خونه و دارم هی با آیفون ور میرم
یکی از همسایه ها:سلام...خودتو خسته نکن...برقا رفته...
من:بله ممنون :)
بعد با کلید در رو باز کردم و تو دلم گفتم این آقاهه چقدر احمقه
بعد که دیدم آسانسور جابه جا نمیشه فهمیدم... کلید و در ربطی به برق نداره
امروز دم در مدرسه منتظر بابام بودن که بیان دنبالم، بعد از دور یه ال90 دیدم، رانندش دیده نمیشد (نور افتاده بود) بعد منم فکر کردم بابامه، خیلی شیک -وایضا به سختی- از دوستام خداحافظی کردم و اومدم جلوتر وایسادم با این تصور که الان بابام میان جلو پام ترمز می کنن و اینا (رو به ماشین لبخند هم می زدم ) بعد یهو دیدم تو ماشین یه پسره است (با یه لبخند ژکوند به سمت بنده :) ) خیلی زیبا از جلوم رد شد رفت !
دیگه تصور کنین شدت خنده و اینا رو
آقا این ஜ...F@R!D€H...ஜ هست
من همیشه اینو میخوندم فرهاده بعد با خودم میگفتم فرهاد که اسم فارسیه ه نمیگیره بشه مونث
تو کلاسمون هم چند بار راجع بش بحث کرده بودیم
نمدونم اينم سوتي حساب ميشه يا نه.
امروز امتحان ديني و شيمي داشتم ساعت ١٢.٣٠ هم با دوتا از بروبكس همين سايت با رييس نمايندگي سمپاد استانمون جلسه داشتيم. منم ديشب وقت نكردم ديني بخونم واسه همين از ٤بيدار بودم و صبحانم فقط يه ليوان قهوه بود. البته ديني رو به لطف خداوند و دوستان خوب دادم اما زنگ آخر كه رسيد داشتم ميمردم از گرسنگي. وقت جلسه اون أواخر ديگه نمتونستم جلوي شكمم رو بگيرم و از فرط گرسنگي اينقدر صدا كرد كه به زور جلو خندم رو گرفته بودم!
به قول مهران نتيجه اخلاقي: وقتايي كه يه جلسه مهم داريد حتمأ قبلش يه چيزي بخوريد كه رفتين اونجا تابلو نشين مثه من!
چند روز پيش سر كلاس ديني بحث سر دوست دختر دوست پسر بودا و اينا......
بعد يكي از بچه ها گف
- يه بار تو اتوبوس بودم ديدم يه دختره داره با دوست پسرش حرف ميزنه:
- من ديگه نه با تو كار دارم نه با عرفان نه با محمد نه با....
ديده بوديم پسرا چندتا دوست دختر دارن نديده بوديم دخترا چند تا دوست پسر داشته باشن
ظهر بادوستم ازمغازه لوازم الحریرفروشی اومدیم بیرون یکی دیگه ازبچه هارودیدیم که داشت ازمدرسه برمیگشت.این دوستم آلرژی داره واسه همینم همیشه آب بینیش آویزونه بعداومدیم بیرون یه باد سردخورد به صورتش دستشو برد روصورتش بینیشومحکم کشید بالا بعد مستقیما همون دستشوآوردجلو تابا اون دختره دست بده واسه خداحافظی...وای مرده بودیم ازخنده میگه دیگه این دختره بامن دست نمیده
دیروز داشتم تو اتاق پژوهش کارای کارگاهو میکردم تقریبا 2-3دقیقه بعد از زنگ تعطیلی مدرسه ها.دیدم یه نفری داره داره یه سری اسامی با میکروفون اعلام میکنه واسه رشته های مختلف.بعد واسه دومام تو شیمی اسم دونفر از دوستای المپیادی منو گفت.بعدم گفت که واسه همه این افراد آرزوی موفقیت میکنیم لطفا برای ثبت نام مرحله 2 بیان دفتر پژوهش و این کتابارم باید بخونن مثلا!!
حالا من سرخوش فکر کردم این نتایج المپیادیه.رفتم به دوستم میگم راضیه جوابا اومده ها!!تو هم قبول نشدی فکنم!!
بعد میام خونه آن میشم به دوستم میگم ریحانه جوابا اومده اما عجیبه تو هیچ سایتی نیست!! حالا اون بدبختم رسمایعنی کشتم از استرس!!هی میگه صددددف ببین نمیتونی بگیری ازکسی جوابارو؟؟من:نه!!هیچ سایتیم نیس!!
بعد میام سمپادیا کلی تو المپیاد شیمی تز میدم که آره جوابارو اعلام کردن مدرسه ما و فلان!!حالا همه عینا قیافه ها این: خدایا مگه میشه به این زودی؟؟
حالا امروز رفتیم مدرسه پیش همون خانومه که باز جوابارو بپرسیم واسه دوستم.من:خانوم اون اسامی که دیروز خوندین مرحله 1 المپیاد بود دیگه نه؟؟ :-sخانومهاول: )بعدش میگه نه دخترم اونا مال مسابقات آزمایشگاهی بود و از امروز صبح من به این فکرم که آبی که رفته به جوی باز نمیگردد و بنده چجوری آبرومو علی الخصوص تو سمپادیااااا باید حفظ کنم بااین دری وریایی که گفتم؟؟؟
یعنی رسما عاااااشق خودمم!!گیج تر از من فقط خودمم!!
دوستم خدای سوتیه
یه دفعه داخل سرویس بودیم یه لودر داشت از کنارمون رد میشد با کلی ذوق و شوق گفت بچه ها تراکتوروووو
بعد داخل قران پنجم ابتدایی یه کلمه بود که معنیش مشد تا بجویید(bejoiid )ویا بیابیدبعد اون خوند تا(bejavid)بعد یه روز تو هنگ بود تا بجویید چه ربطی به بیابید داره بعد از یه روز ما هش گفتیم قضیه چیه
بعد یه دفعه اومد بگه60*60چند میشه یه ذره فکر کرد گفت 120؟بعد گفت نه اشتباه کردم میشه1200
یه دفعه اومد بگه ماهر ماهرو با قهار قاطی کرد شد مهار