خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

اون خاسگاری که قبلن گفته بودم قراره برا خواهرم بیاد و یه برادر کوچیکترم داره من گفته بودم اونم واسه من
بعد یه اشناها معرفی کرده بود زنگ زد گفت فلان روز پسره که قراره برا خواهرم بیاد میره مسجد اگه دوس دارین حمیداقا(بابام)
بره ببیندش تو مسجد
شب
من:بابا دیدیش
بابا:اره
من:داداششم دیدی
بابا:نه اون برا چی
من:گفتم یه بارگی اونم دیده باشی برا من که نخاسته باشی دوباره بری مسجد
بابا: :))
من: :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

اسمو فامیلیمو تو امتحان زبان فارسی پارسال اشتباه نوشتم معلمش 1 نمره کم کرد دیگه هم اون یه نمره رو بهم نداد به قرعان....!
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دوستام تو زبان فارسی امان از دوغ لیلی رو نوشته امان از عشق مجنون =))

-----------------------
دوستم:قصه پریا رو دیدید؟
ما:آره دیگه رفتیم سینما دیدیم
دوستم:نه من از کلوپ گرفتمش سینما نرفتم
ما: :)) اسکل تو ام بودی با ما خب
دوستم:چرا اصا متوجه نشدم دیدمش :-? دفعه اولم بود میدیدمشا.
ما :o :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سلام به تمامی دوستان...یه روز یکی از دوستام اومد پیشم تا وقت ناهار پیشم بود...عصر هم مدرسه داشتیم..از بس دیرم شده بود میخواستم با لباس زسر برم مدرسه.مامانم گفت کجا میخوای بری با این لباسا کتاب گرفتی دستت؟یه نگاه به خودم کردم تازه فهمیدم چی شده!!! :)) :)) ;D ;D =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سره امتحان ریاضی سوالا لای پاسخنامه بود
بعد من نمی دونستم
بعد نشسته بودم این اولیا که دوره برم گذاشتن رو میدیدم
خلاصه بعد چند دقیقه نمی دونم چی شد لایه این برگه هرو باز کردم دیدم سوالا اونجاست
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما يه بار رفتيم کامپيوتر روبديم ويندوز روش نصب کنن بعد وقتي نصب شد ميخواستيم بيايم پدرم به طرف گفت لطفا اون ويندوز قبليو بديد ببريم
طرف:ميخوايد چيکار
پدر:اگه اين يکي خراب شد اونو بندازيم روش
 
پاسخ : سوتی‌ها

يهو اومد....
يه بار سر صف بوديم معلم پرورشيمون داشت ميحرفيد.....:
[size=18pt]بيت بيت[/size] قرآن ارزشمنده و به شما درس زندگي ميده
جاتون خالي كل مدرسه رفت هوا :)) :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتم بادوستم تو سوپر مارکت ميخواستيم سن ايچ بخريم بعد دوستم رفت تکدانه برداشت گفتم امل اون که سن ايچ نيست بعد اومدم به مرده بگم اقا سن ايچ داريد گفتم اقا امل داريد؟
حالا زنشم اونجا واستاده بود يه نگاهي کرد
 
پاسخ : سوتی‌ها

شرح در تصویر :))
64480356483591862065.png
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از معلمامون داش در موزد زایمان صبت میکرد:
معمولا ی امرِ طبیعی و البته به همراهه کمی درده؛گاهی اوقاتم زنها سزارین میکنن ک در اون صورت دکتز مجبور میشه بچه رو از تو شکمِ مادر در بیاره.
-یکی از بچه هایِ کلاس(از اون پازتیو ها):آقا مگه بقیه بچه ها از کجا ب دنیا میان پس؟
- =)) =)) =)) =)) =))حالا نخند کی بخند.
خودِ معلمم سرخ شد بخدا
پسره نفمید چی گفتِ!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا پاک میکنی یه تک زنگی یه میسی بنداز ما خبردار شیم !

------------------------------

توی راهنمایی ما یه آق فری داشتیم ساندویچی سر کوچه بود .
ایشون کلاً وقتی بهشون میگفتی نوشابه میخوام میپرسید مشکی میخوای یا سیاه ؟! :)) :))
دیگه عادت که بشه ترک نمیشه دیه !

------------------------------
به نقل از dissib :
یکی از دوستام تو زبان فارسی امان از دوغ لیلی رو نوشته امان از عشق مجنون =))

امان از دوغ لیلی امان از ماست شیرین

(ترکیب لاو ستوری قرن ها :)))
 
پاسخ : سوتی‌ها

الان گزارشگر بازی دانمارک-پرتغال گفت فلانی دچار"مصدومیت اجباری"شده =)) =))...حتما یعنی به زور مصدومش کردن =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

من رفتم حموم اومدم بيرون باتاپ وشلوارک بودم بعد ديدم کسي نيست خونه دراتاق داداشم بستس فکر کردم مجمع گرفتن حرف خصوصي بزنن من دوييدم در اتاقو بازکردم ديدم داداشم ودوستاش تو اتاقن من خشک شدم بااون لباسام داداشم يه اخمي کرد چشتون روز بد نبينه خدارحم کنه
 
پاسخ : سوتی‌ها

سلام و درود به دوستان عزيزم...يه روز ميخواستيم با دوستان واسه ناهار بريم بيرون...بعد يكي از دوستام به داداشش گفت برو از خونه جندتا يخ بردار بيا...اونم رفت وقتي برگشت چندتا بسته نخ با خودش آورده بود...بيچاره كلي ازش خنديدن...داداششم خيلي دعواش كرد...
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتیم حکم بازی میکردیم من و پسرخالم با هم نشسته بودیم.داشتیم خیلی بد میباختیم که پسر خالم یواشکی از یه بسته پاسور دیگه چند تا برگ خوب گذاشت تو دستش و به من هم اشاره کرد که هیچی به روی خودم نیارم.منم که خودم عرضه ی تقلب ندارم خوشحال گفتم باشششششه و بهم کاملا احساس قدرت دست داد B-)
6 دست شده بودیم و خوشحال که داریم میبریم و خیلی شاد که من یک دفعه گفتم:اااااا،سینا تو چرا برگ هات دو رنگه؟؟؟؟
پسرخالم:خیلیییییییییی...
من:چرا آخه؟خوب برگه هات با هم قاطی شده
~X( :-L ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

-حسن پور شیرازی یادته ک ی کم قد کوتاه بود ی صورتِ گرد داش؟
-نه.
-بابا بازیگر دیگه چ خنگی.
تو فیلمای زیادی م3 ریحانه هم بازی کرده.
-آها یادم اومد همون جمشید مشایخی رو میگی؟
=)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

پيارسال اول مهر يه معلمي گف پاشيد خودتونو معرفي كنين تاريخ تولدتونم بگيد بعد دو تا خواهر دوقولو پاشدن تاريخ تولدشونو گفتن منم يهو هيجان زده بلند گفتم چه باحاااااال دو تا خواهر تو يه روز به دنيا اومدن =))
همه كلي بهم خنديدن بعد يه ساعت هنو متوجه قضيه نشده بودم
 
پاسخ : سوتی‌ها

یادم پارسال دوست بابام زنگ زده بود خونمون
من برداشتم :-"
میگه:سلام عطیه خوبی؟ :-"(اسم خواهرمه)
منم دیگه عادت کرده بودم به عطیه گفتناش گفتم آره :-"
خوب امتحانات کی تموم میشه عطیه خانم؟ ;;)
منم که نمیدونستم گفتم:نمیدونم خب :-"
خب حالا فردا چه امتحانی داری؟ ;;)
من بازم نمیدونستم گفتم:نمیدونم :-"
دوست بابام:من نگران توعم یه وق با این همه استعداد ندزدنت :-"

آبرو خواهرمو بردم فک کنم :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودم دندون پزشکی
منشی:اسم شریفتون
من:سارا بقال جلیلی
- حالا چرا بقال
- فامیلیمه خوب
- معنیش چی میشه
-بازرگان

حالا روی پوشم تو جای اسم کوچک نوشته بقال تو جای نا خانوادگی نوشته بازرگان
تا ساعت 9 داشت میگف بازرگان بازرگان
منم الافه خانوم
خداوکیلی خیلی باهوش بود
 
Back
بالا