خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

سر كلاس فيزيك
من: خانم اين سواله رم خودتون حل ميكنيد يه به يه آدم ميگيد بياد حل كنه(منظورم اين بود كهبه يكي از بچه ها ميگين بياد بحله)
خانم: :o ;))
من: ^-^ ^#^ X_X
بچه ها: :)) =))
خانوم پس از بسي مكث:خوب بچه ها خوب گوش بدين كه فرشته ها دارن حل ميكنن :>
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز مدرسمون گفت ورزش صبحگاهی بزاریم این معلم ورزش ما هم من و معرفی کرد !
خلاصه هیچی دیگه رفتیم بالای سکو داشتیم نرمش میدادیم که یهو دیدم کلِ جمعیت زدن زیر خنده =))
حالا نگو من کششی رفتم بلیزم رفته بالا بچه ها با شخصیت Calvin Klein آشنا شده بودن .
منم به روی خودم نیاوردم اصلا و ادامه دادم
تو حرکت سینه رسیدیم که یهو دیدم دستم خورد تو شیکم یکی از پشت
برگشتم دیدم حاج اقا بوده و بازم بچه ها تو حالت =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس به صورت ناگهانی:
اقای ق با خنده (دبیر هندسه): گاز نگیرش خانم !!!!!!!!!!!!!!!! ;))
ما ها :o :o :o ها؟؟؟چیشد؟؟؟
یکی از بچه ها(~Dr.Shariati~ ) : نه دستشو گاز نگرفتم، نمادین بود X_X ^#^ :-" ;D
( طرف دستشو اساسی خط زده بود داشتن میجنگیدن کلا :-" :-" :-" )
 
پاسخ : سوتی‌ها

سرکلاس پرورشی واسه اینکه معلم جدیدرو سردرگم کنیم اسمامون و عوض کرده بودیم همو به اسم ِ همدیگه (چی شد ;D) صدا می زدیم ...
یه اسکولی رفته به معلم ِ میگه : خانوم چرا اسم ِ منو عوض نکردین ؟! :" ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از بچه ها داشت سر کلاس شیمی حرف میزد:
....
و چون در هوا، گاز های UV و IR وجود داره....

+

سر کلاس دینی:
معلم:
این آیه ".... و یحیی الارض بعد موتها"
نشان از کدام صفت ثبوتیست؟
من:
محیی
معلم به یکی دیگه:
این آیه"... و یخرج منها..."
نشان از کدام صفت ثبوتیست؟
اون یکی:
مُخرِجی!
معلم:
چی چی؟ :o
اون دانش آموز:
حی=> محیی پس خرج=>مخرجی..! B-) :>
حالا بقل دستیشم خودشو داره میکشه میگه رازق رازق رازق... ~X(
ما هم =))
 
پاسخ : سوتی‌ها


hمروز امت فیزیک داشتیم
من مانتوی پارسالمو پوشیده بودم از اون دکمه ریلی هاس
بعد نمی دونم چیجوری شده بود 15-16 تاش باز بود :))
بعد رفتم از دبیرمون یه سوالی بپرسم ورقه تو دستم بود
رفتم جلو گفتم :
آقای فلانی من این قسمتو مشکل دارم
بعد گفت : دکمه ت بازه
من فک کردم داره میگه : سوال 2ت غلطه :)) هیچ عکس العملی نشون ندادم
دوباره رفتم نشستم بعد دوستم هم جواب سوال 2 همون عدد 32 رو به دست آورده بود(جواب آخرا رو بهمون میگه) دوباره پاشدم رفتم پیشش
گفت : دکمه ت بازه
منم گفتم : بابا به خدا روژینم همینو به دست آورده
=))
بعد گفت : بابا دکمه تو میگم ~X(
:)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار هرچی از دهنم در اومد پشت سر یه نفر گفتم بعد دیدم طرف دو قدم اونورتر وایساده داره چپ چپ نگا میکنه :-"

یه بارم تو کلاس زبان خواستم مثلا خود شیرینی کنم بگم معنی متنو فهمیدم گفتم تو فارسی برا این یه ضرب المثل داریم که میگه پرستو با پرستو باز با باز
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند وقت پیش رئیس منطقه یا رئیس آموزش و پرورش (ما آخرشم نفهمیدیم چی کاره بود :-" ) اومده بود مدرسمون بعد از کلی چرت و پرت گفتن واسه ما آخرش گفت : از دانش آموزان فرزانگان 7 تشکر میکنم..... حالا از اون طرف بهش گفتن اینجا فرزانگان چهاره .... دوباره گفت :عذر میخوام شما درست میگید یادم نبود فرزانگان 7 پسرونه است اینجا دخترونه است....!!!!!!! :o :o :o :o

{یعنی این آدم هنوز فرق حلی و فرزانگانو نمیدونه...؟؟؟؟!!!!}
 
پاسخ : سوتی‌ها

طبق گفته ی معلم دفاع سال پیش ما ویتنام در چین واقع شده که اونم تو آفریقاس =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز تو مراسم محرم مجری بودم یهو گفتم ماه مبارک محرم رو به شما تسلیت عرض می کنم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

يكي از دوستان خونوادگي دعوت بود خونمون كه خيلي هم مبادي آداب بود :-w
داداشم 5 سالش بود و واسه اينكه اذيت نكنه بهش گفتم:
ببين ،‌اين آقاهه خيلي بداخلاقه ها . اگه اذيت كني مي خورتت ;D >)
وقتي اومدش به داداشم گفت بيا عموجون بيا بغل من :)
داداشم لباش آويزون شد و با ترس و گريه گفت : [size=14pt]آقا منو نخور
:-ss :(( ^#^
طفلك آقاهه كلي خجالت و تعجب و با هم كشيد :o
نمي دونست چي بگه
[/size] :o
 
پاسخ : سوتی‌ها

میخواستم به رفیقم بگم "میخوری؟"،بعد وسطش تصمیم گرفتم بگم "بخور"،آخرش شد "میخ بخور!" میگه "باشه پیچ،میخورم!!"
رفیقه داریم آخه؟!
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب با عمه ام رفته بودیم نوشابه بگیریم بعد من گفتم یِ کوکاکولا یِ فانتا...!
عمه ام گفت: فانتای زرد بدینا اقا .. :-" :)) =))
من: مگه فانتا سیاهم داره؟؟ :-w ابرومو بردی :-w
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز ،معلم آزمایشگاه:
کارای انجــــــــــــــام رو لازم بــــــــــِدین!!!!!! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

استراتژی داداشم واسه تهدید (!)پلی استیشنش زمانی ک بازی لود نمیشود:

در حالی ک کاملا زیرچشمی بش(ب پی اس) نگا میکنه،میره تا جلوی در اتاقشُ میگه :منکه میرم مشقامو بنویسم (آروم زیر لبش میگه:) تو هم اصن هیشوقت دُرُس نشو.. :-"

وبلافاصله پس از شنیدن آهنگ آغازین(!) بازی ، سراسیمه ب سمت پلی استیشنش باز میگردد..... :>

این داستان هر شب ادامه دارد....! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

فیزیک داشتیم،یه زنبور با هیکل ورزشکاری اومده بود تو کلاسو هر طرف میرف کلی سرو صدا راه مینداخت،اصن وضی پیش اومده بود :))
معلمه جوش آورده بود گفت:بی توجهی از صد تا فحش بدتره =))
منم دو دقیقه یه بار موقعیت زنبورو اعلام میکردم >) جیغو دادی راه افتاده بود...وسطای ساعت زنبوره اومد دقیقا نشست دیوار کنار من!ردیف جلو و عقب کلا خالی کردن فقط من موندمو زنبوره :| معلم خیلی جدیو با اخم اومد طرفم ^#^ گفت یه برگه بده هنوز برگه پیدا نکرده بودم دیدم در یه حرکت اکشن زنبورو کتلت کرد انداخت سطل آشغال... :o
با یه نگاهه پیروزمندانه به من رفت طرف میزش گفت:خب بجه ها درسمون خیلی عقبه... :|
اما بد جوری چسبید به سقف اصن کل هویتش له شد آخه دقیقا همون لحظه زنگ خورد :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

خیلی جدی داشتم راجب ِ یه کلمه ای حرف می زدم و بحث می کردم ... می خواستم بگم : من رفتم تو دهخدا نگاه کردم ...
گفتم : من رفتم تو کدخدا نگاه کردم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

يكي از بچه ها با يه حالت خيلي متفكرانه اي نشسته بود :-? بعد از 2،3 دقيقه پرسيد دماي بالا يعني هوا گرم تره؟ :-/
ما هم كه طبيعتا اينجوري ;D بوديم ديگه.
+
يكي از معلم هامون اومد گفت: ... دوستٍ پسرم ،احسان،....
ما هم همه شنيديم دوست پسرم (bf) احسان...
بعد يه دفعه كل كلاس ساكت شد و همه در اين حالت بودن = :o آخه سنٍ مامانه ما رو داشت
بعدش خودش فهميد چي گفته ;D اومد كلي داستان چيد تا درستش كرد ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

× دوستم از این شلوار جین پاره ها خریده بود بعد وقتی باباش دیده گفته این شلواره پارست برو عوضش کن...
بهت انداختن اینو ...

:)) :-"


× یکی از بچه های دوم انسانی ما یکم ترسناکه :-"
بعد امروز برنامه با دوم انسانیا بود به دوستم گفتم برو واسم میکادو و خرما بیار > ;D <
بعدِ یک دقیقه میبینم با ترس داره میدُوه طرفم ...
میگم چی شده چرا برنداشتی ؟
میگه دیدم دختر ترسناکه جعبه ی میکادو رو بغلش گرفته ترسیدم بر دارم ... :-s :)) :))
بعد گفتم یه میکادو ارزش این همه ترس رو نداره ... :)) :-"
 
Back
بالا