خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

-قبل از شروع امتحان-

مراقب: برگه ها بشینید بچه ها دارن توزیع میشن!

----------------------------

یه چند وقتیه ازین خطهای دانش آموزی مزاحم زیاد دارم ;D یکیشون خعلی سمج بود یه پسربچه ی بانمک بود زنگ میزد میگفت تو روخدا با من دوس شو پشیمون نمیشی [-o< میگفتم بابا ما به هم نمیخوریم زیادی کوشولویی اصن تفاهم نداریم ;D میگفت تو دوس شو تفاهمش بامن!!! خلاصه بهش گفتم باشه دوستتم که دلش نشکنه ;D ولی دیگه سر دو روز از دستش عاصی شدم بسکه نمیذاشت به زندگیم برسم! همش هم یواشکی حرف میزد ;D یه بار زنگ زد گوشیو دادم بابا گفتم مزاحمه بیا جوابشو بده :-"
بابام: سلام. بفرمایید
کوشولوئه تا صدای بابامو شنید به تته پته افتاد ;D گفت: ببببخشید آقای محمدی؟ :-ss
بابام: بله جانم درست گرفتید
کوشولوئه: نهههههههه ^#^ اشتباهه! می دونم خودم
بابام: نه جانم کارتو بگو درست گرفتی
کوشولوئه: نه دیگه مطمئنم اشتباهه! ببخشید
قط کرد ;D نازیییی دلم براش سوخت ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم از این رسوب گیرا گذاشته بود تو کتریمون؛ مامان بزرگمم اومده بود خونمون. مامان بزرگم کلا صبحا از همه زودتر بیدار میشه؛ خلاصه بیدار شده بوده برامون چای بذاره و یه هفته ایم میشده که رسوب گیره تو کتری بوده [رنگ ثانویه: خاکستری موشی! :-"]
صبحش که از خواب بیدار شدم دیدم مامان بزرگم رنگش پریده؛ معلوم شد فک کرده موش تو کتری دیده! :-" :))
=))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دو تا خط تلفن داریم + 2تا اینترنت :-"
بعد الان شارژ نت من تموم شده، اومدم پای لپتاپ خواهرم که با وایرلسش از نت اون وصل شم
رفتم اف بی میبینم از دیروز 9تا نوتیفیکیشن دارم، کلی شاد و اینا میگم ااا من کی اینقدر محبوب شدم :دی
باز کردم میگم این کیه؟ تو فرندام نبود یعنی یادم رفته؟ :-"
بعد خیلی طبیعی رفتم لایک میزنم برا همه و اینا اومدم کامنت بذارم تازه فهمیدم با اف بی خواهرم بالا اومدم :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

دبیر شیمی پارسال سر کلاس اومد ی نکته ای بگه خواس بگه زیر عکس دید زیره عکس پره گفت: بغل عکس بنویسید
شد زیربغل عکس بنویسید
از قضا عکس شارل بود فک کنم ینی شارل دستتو ببر بالا من زیر بغلت نکته بنویسم =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داداشم 2 سالش بود و من 7 سال
بغلش کردم و اومدم به سبک پدر ها که بچه شونو میندازن هوا ٰ همین کارو بکنم
داداشمو پرت کردم بالا اما زودتر از زمانی که من محاسبه کردم برگشت
بالا رو که نگاه کردم دیدم دقیقا زیر چهارچوب در ایستادم :( :o ;D
جییغ و گررررریه 8-}
 
پاسخ : سوتی‌ها

زنگ زد دوستم خونمون سحر بعد چون شمارش خیلی شبیه خونه ی خالم بعد ..بعد من فکر کردم دختر خاله باهاش قهر بودم بعد قطع کردم ...بعد فهمیدم :)) سحره ...ابروم رفت ;D :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم اینا با فامیلامون دم در بودن ، می خواستن باهم برن جایی ، فقط من خونه بودم ( مثلا درس بخونم ).
فوضولیم گل کرد که ببینم چی می گن ....
یواش آیفونو برداشتم ، داشتم گوش می دادم که شنیدم پسر همون فامیلمون به بابام گفت :
پشت آیفون کیه که من هر چی زنگ می زنم ، زنگ نمی خوره؟ :-? :-? :-?
من : :o
برا این که بیشتر از این ضایه نشم ، یواش دستمو گذاشتم رو شاستی...
خب به جز من که دیگه کسی تو خونه نبود :-"
آبرو نموند برام جلو مردم....
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز امتحان فاینال کلاس زبانم بود بعد سوالاش خیلی گند بود،معلم خودمون هم کلاس داشت نمی تونست بمون سر کلاس ما امتحان بدیم اومد یه سری توضیح داد بعد گفت خب من دیگه برم بعد داشت می رفت بیرون یکی از بچه ها فک کرد رفته بلند گفت:(( بری دیگه برنگردی!)) بعد یه لحظه همه برگشتن نگاش کردن! :))بعد طفلکی سعی کرد بروی خودش نیاره ولی این شکلی شد: :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

اونروز دختر داییم فحشم داد(مامانمم حرفامونو میشنید :-L) منم بهش گفتم عمته :-s مامانم: :-w
من: ;D عممه :-"
مامانم :)) [-( ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ب خالم پیام دادم ک بیان خونمون،خالم گف کلی کار داره وقت نمیکنه،

منم میخواستم بگم ک :"حالا،غر نزنین!بیاین! ;;)" نوشتم:"حالا عر نزنین!بیاین! ;;)" X_X X_X
:>
 
پاسخ : سوتی‌ها

مدرسه مامانم ( معلمه مامانم!!!! ) کلید (جواب ) امتحان رو تکثیر کردن دادن بچه ها!!!!!!!!! :)) :)) :)) :))

بعده یه ربع یکی از بچه هاشون گفته : خانوم ما کجایه اینو جواب بدیم!!!!!! ~X(
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما تو مدرسمون یه بخاریِ عهدِ شکلات خانِ قاجار داریم بعد این گوشه ی نماز خونَس، ما هم صبح قبل امتحان میریم نماز خونه. بعد من و دو تا از دوستام جامون فیکسه اون گوشه ی گوشه میشینیم!
امروز دیدیم ... نه، خیلی گرمه! تصمیم گرفتیم دوشاخه ی بخاری رو از تو پیریز درآریم! تا غزل دوشاخه رو کشید و صدای بخاری قطع شد:
کل بچه ها یهو برگشتن به ما نگاه کردن با این وضع: :-w
حالا غزل: پریسا اینو الکی یه جور بزن تو پیریز ضایع نباشه بعد فک کنن داری عمل انسان دوستانه انجام میدی! ;D 8-}
من هم یه جوری ک انگار دارم تلاش میکنم بخاری رو دوباره راه بندازم دوشاخه رو ب شل ترین حالت ممکن گیر دادم ب پریز ک کسی هم شک نکنه!
ما 3 تا: ;D
ملت: :-w
بخاری: :-/
مدیر مدرسه: ;;)
خود مدرسه: :-h
وزیر اموزش پرورش: B-) :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم سوال فیزیک حل می کردم.توی یه دستم خودکار بود،توی یه دست دیگه یه خودکار دیگه که رنگش رفته بود،داشتم میکشیدم روی پیشونیو توی موهام! ;Dرفته بودم تو عمق سوال که :
مامان:شقایق بیا خالت اینا اومدن.
من رفتم بیرون،در همون لحظه:
مامانم :o X_X
خالم اینا ;))
داداشم اون وسط =))
میگم چیه مگه؟!!رفتم جلو آینه،دیدم که بله! ;D مثه این که خودکاره داشته رنگ میداده! :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از بچه ها : اضطرار با کدوم ز ه ؟
من : ز ضابون :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

اون اولا كه يه مقدار اسكول تشريف داشتم،admin رو كه تو سايتا ميديدم فك ميكردم اسمه...بعد يه بار از يه يارو خواستم تلفظ دقيق اسمشو برام بگه-با اين خيال كه اسمش admin هست...!
+چندي از سوتي هايه يكي از دوستان محترم من : (كلن ايشون زبونه كج و معوجي دارن! )
ده و خورده‌اي(.../10) : دهو خوردي!(ده را خوردي!)
كُنگِره‌ قراني:كُنگُره‌ي قراني!(بعد از اين كه صد بار بش گفتيم باباجون كنگِره نه كنگُره!)
خواب الودگي:خوابوليديگي!
+يكي بچه ها:طويله با كدوم ط هست؟؟؟
من:طا دسته دار!
-راهنمايي:يا بايد بگم ت دسته دار كه ميشه ط.
يا بگم تا كه ميشه ط.
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز تو امتحان ادبیات تو شعر حفظیا اومده بود:
این .......... که مهلت دیدار ممکن است دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر
اون وقت تو متن یکی از سوالا یه بیتی اومده بود كه مصراع دومش مصراع دوم بیت ِ بالا بود، مصراع اولش یه چیز دیگه! :-??
آخرای امتحان دبیرمون غلطای تایپی و اینا رو میگفت. ;))
بعد گفت بچه ها این بیت ـه مصراع اولش این جوریه:
این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است...
ینی من ترکیدم از خنده! =)) :-"
حالا یکی از دوستام میگفت من هر چی فک میکردم شعر حفظی یادم نمیومد؛ وقتی خانم گفت فک کردم معجزه شده!!!!!!! :o :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب داشتم وا3 امروز جغرافی میخوندم،قاطی کرده بودم رسما!
ساعت ِ 12 رفتم مسواک زدم که هر وقت خواستم بخوابم راحت باشم!بعد رفتم جغرافی خوندم تا ساعت 3 نیمه شب!!!ساعت 3 خسته و کوفته به خودم گفتم:"وای مســواک باس بزنم!"و رفتم که مسواک بزنم!!!در حین ِ مسواک زدن یادم افتاد که ای بابا!همین 3 ساعت پیش مسواک زده بودم که! :-w :-"
صبح که پا شدم،ســـوتی ـــمو به مامانم تعریف کردم!
-مامانم:بابا تو که قبل از این که من بخوابم،ساعت 10:30 هم مسواک زدی که قبل خواب راحت باشــی!
من: :-"یعنی من دیشب 3 دور مسواک زدم؟! :-s
-مامانم: =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما یه معلمی داشتیم تو راهنمایی که سختگیر بود ولی یه کم حرف میزدی نمره میداد.
حالا من رفتم پهلوش:
- خانم میشه این 19.5 رو 20 بدین؟
- 19.75 میدم.
- خانم بیست بدین دیگه!
- نه.
-خانم ناز نکنین، یه بوس بدین دیگه!

من: :-[ ;)) ^#^ :-" X_X

بچه ها: =))

معلممون هم که نشنید چون همون موقع داشت با یکی دیگه حرف میزد! :>
 
پاسخ : سوتی‌ها

راهنمایی ک بودیم ی معاونی داشتیم ،بنده خدا ازینایی بودش ک خیلی حرص میخورد!..

یه روز یادم نیس چی شده بود ولی اکثر بچه ها غایب بودن،روز بعدش همینطور( X-( ) با حالت

عصبانی اومد سر صف گف : غایبای بیرون ،برن دیروز!...
ما: :)) =)) ;D
اون: X-( ~X(
مدیر: :)) :-$
 
Back
بالا