خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

توی امتحان زبان آخرش نوشته بود:
------ + ------- = ---------
30 10 40
بعد من گفتم حتما میخواد اعداد رو به حروف بنویسم دیگه :-"
نگو منظورش اینه از 10 نمره شفاهی چه نمره ای گرفته ام از 30 نمره کتبی چه نمره ای گرفتم تا تو جاخالیا بنویسه ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم "اسکوبی دوبی دوو" میدیدم ;D
شَگ و اسکوب داشتن از دستِ یه ادم فضایی فرار میکردن ک رفتن تو یه کلبه بعد شَگی در رو قفل کرد و کلیدش رو داد ب اسکوبی و گفت ک قایمش کنه، اسکوبی هم از پنجره کلید رو انداخت بیرون... خلاصه این کلبه یه در دیگه هم داشته و ادم فضاییه از اون دره میاد تو...
حالا شگی به اسکوب میگه کلیدو بده، اسکوب هم میگه از پنجره انداخته بیرون! و دو تایی از پنجره میپَرَن بیرون کلید و میارَن، درو باز میکنن و میرن بیرون! بعله!
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیدین دور بچه های 7-8 ماهه یه شنل می پیچن؟
خب کوچیکن دیگه اون تو گم میشن
پسرخالم وقتی 8 ماهش بود همینجوری دورش شنل پیچیده بودن و رو تخت بود
همینجوری که داشتم با یکی حرف میزدم ٰ‌بغلش کردم
دیدم گریه اش دراومد اما صداش یه جوری شده
نگاه کردم دیدم چپه بغلشش کردم!!!!!!!!! =))
سر و ته!!!
خب تو شنل دیده نمیشدپسرخالم تو شنل: :o
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز میخواستیم برییم مهمونی ....بعد دیدم خواهرم نسترن داره فرم مدرسه پوشیده ..بعد من :)) ;Dبعد من به نسترن میگم خوبی ...خودتو نیگا تواینه ...بعد نسترن :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند ماه پیش که گوشیم خراب بود مجبور بودم با گوشی مامانم اس بدم :-w
یک بار با یکی از دوستام کار داشتم
نوشتم : سلام خوبی عزیزم؟(تیکه کلامم اون موقع)
بعد اشتباهی فرستادم برای یکی از همکارای مرد مامانم که فامیلش شبیه فامیل دوستم بود :|
کم مونده بود مامانم با شات گان آبکشم کنه ;D
بدبخت کلی معذرت خواهی کرد و توضیح داد :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

در سایت مدرسه بازه ولی اگه ببینن کسی داره میل چک میکنه فاتحش خوندس
قبل اتحانا
یکی از بچه ها داشت میل چک میکرد
من: سپیده بیا بیرون
سپیده : واسه چی
من:الانه که عیدی(معاون) بیاد خرخرتو بجوئه
همون موقع عیدی اومد تو [-o<
 
پاسخ : سوتی‌ها

ديشب به علت شب زنده داري(!)تا 4 صبح،تا 1 ظهر خوابيدم.بعد رفتم سرِ ميز تا صبحانه ناهارمو يكي كنم.
من:واي مامان باورت نميشه چه خواب وحشتناكي ميديدم.خواب ميديدم چند تا سگ وحشي كه از دهنشون خون ميچكيد منو دارن تو يه بيابونه بي اب و علف دنبال ميكنن منم هي ميدوم اخرش افتادم تو يه چاه كه سگاهم پريدن تو چاهه داشتن نزديك ميشدن كه بابام بيدارم كرد.فقط نميدونم چرا اين وسط گاه گداري صدا جاروبرقي ميومد...!
مامانم:همينه ديگه صبح پانشدي به مامانت كمك كني خونرو جارو بكشم خواب دري وري ديدي!
من:يعني صدايه جارو برقي...شما...پس صدا واقعي...!واااي
مامانم: =)) =)) =))
من: X-( :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو خیابون داشتم با مامانم میرفتم یه پسره از جلومون رد شد به مامانم گفتم:((ببین از کفشای همین پسره میخوام، منظورم همین مدلی بود!))
مامانم:((مگه این مدل دخترونه ست؟!پسره کفش دخترونه پاش کرده؟!))
پسره شنید برگشت یه نگاهی انداخت :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتیم با خاله م و دختر خاله م میرفتیم جایی.بعد میگفتیم فُلانی کلی کار کرد اسمشُ گذاشتن رو فُلان خیابون که خیلی داغونه.
من:بله ناصرخسرو ام محل داروهای تاریخ گذشته و تریاک ایناس! ;D اصن ناصرخسرو چی کار کرده بود؟ :-?
خاله م:خسرو و شیرینُ نوشته بود دیگه! :-?
من و دخترخاله م:نــه! X_X
خاله م:آها ببخشید لیلی و مجنونُ! ;D
من و دختر خاله م:میخوای بیخیال شیم؟ :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ی روز توسالن مدرس داشتم راه میرفتم ک متوجه شدم ی نفرداره باسرعت نور ب طرف من میاد...............
پامو اوردم جلو تا...........چشتون روزبد نبین طرف پخش زمین شد..حالامن ;D.. :>........
بعدرفتم کمکش کنم بلند ش دیدم دخترمعاونمون!!!!!!؟.......... :-[ :o کلی ازش معذرت خواهی کردم امانامرد رفت لوم داد!

ولی جاتون خالی کلی بعدش بابچه هاخندیدیم =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یبار سوم راهنمایی امتحان ادبیات عجله داشتم باید سریع برگرو میدادم! سوتی دادم بد!
خسرو و فرهاد!
شیرین و لیلی!
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند روز پیش دیرتر رسیدم خونه مامانم میگه چرا خبر ندادی دیر میای :|گفتم : اگه چقد دیر کردم :| مامانم :( : ایشالله مادر شی می فهمی چی میگم
من :o :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امتحان مستمرفیزیک داشتیم یکی ازجای خالی هامی شدانرژی درونی که فقط بایددرونی شومی نوشتیم مراقبمون ازاین آدمای بی خودی توی مدرسه بود یکی ازبچه هاگفت خانم می شه این سوالوبرای من بخونید حالاطرف به جاخالی که رسیدبایدمی گفت انرژی جاخالی تبدیل می شودگفت به انرژی درونی جاخالی تبدیل می شود من: :o :o :oمراقبه اینجوری: :-" :-"خوشم میادبچه هاهم هیچ کدوم هیچی نگفتن بااین که همه فهمیدن جوابوگفته.
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم از انقلاب برمیگشتم ... نمیدونم چی شده بود اون روز پولم فقط در حد اتوبوس و کرایه تاکسی بود...تو انقلاب مده آقا یا خانم وایمیسن ازین اشانتیونای عطر میدن بهت...من هیچ وقت نمیگیرم.
این دفعه خانم بود گرفتم!
بعد گیر داد که بیا یه لحظه چنتا عطرو تست کن ...منم گفتم برم دیگه !!!!! گفت کدوم بهتره و اینا خلاصه یه شیشه کوچولو پر کرد داد بهم...منم فک کردم اشانتیونه دیگه!
گرفتم گفت میشه ۲ تومن خانم ....گفتم:اااا؟مگه با پوله؟؟؟؟ گفت:بله خانم!فقط ۲تومن!!! واااااای!موندم چیکار کنم...با کمال پررویی:من عطر خواستم ازت خانم اونم باپول؟اونم ۲هزااااااااااار تومن؟؟؟؟ :o :o :o :o
گفت:یعنی ۲ تومنم نداری؟
گفتم:نه.پول اتوبوسمه و تاکسیم میخوای بدمش به تو.... :-L :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

يه مهموني بود خونمون همه اقوام اومده بودن...

تلويزيون فوتبال داشت...صداش يکمي زياد بود

عمم بهم گفت برم يکم صداي تلويزيونو کم کنم!!!

حالا چــــــــي هر چي دنبال کنترل گشتمممم نبود :-w

آخر سر رفتم جلو از دکمه خود تلويزيون کم کنم ;D

حالا چي شد؟ خم شدم تا دستمو بردم جلو يهو توپ اومد منم سرمو کج کردم که يه موقع توپ بهم نخوره

=)) =)) =)) =)) =)) :-[ ;D فرار از توپ خيالي
 
پاسخ : سوتی‌ها

دخترخاله ی مامانم اومده یه ساندویچ داده دستم :

آوا جان اینو ببر برا بابات .

من : بابام کیه ؟! :-" :-? ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

قبل از امتحانات بود به خاطر نحوه ی تدریس با دبیر عربی دعوامون شد! بحث به دادُ بیداد کشید :-" معلم عربی هم کیفشُ برداشت قهر کرد رفت! ;D
بچه ها هم به طور کاملاً خودجوش جامدادیُ ماژیکُ خودکارُ هرچی دستشون بود پرت کردن سمت در.(در نبود تخم مرغُ گوجه :-" )
در همین حین که اجسام مختلف به طرف در پرتاب می شد، در ِ کلاس باز شد!
دبیر عربی بود... X_X


کاملاً منتظر بودیم 10 دقیقه ی بعد با مدیرُ پرونده ی انضباطی ملاقات داشته باشیم. :))
قیافه ی رنگ پریده ی بچه ها بعد از بعد از ارتکاب به جرم دیدنی بود :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم بهم اس زده : کجایی که جواب منو نمیدی؟ :-w
میگم : تو نت بودم ;D
میگه : این نت کجاست که یا خودت میری یا با دوستات؟نزدیک خونه تونه که زود میری و برمیگردی؟
من : :o :| =)) =))
میگم : با من شوخی نکن.خو منظورم اینترنته دیگه
دوستم : :-[

•ینی تا این حد آخه؟ =))
 
Back
بالا