خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

امروز خالمینا خونمون بودن بعد پسر خالم امروز رفته بود اینترنت بعد من عصر اصن یادم نبود رفتم هیستریامو چک کنم یه سایت که نمیشناختم دیدم :-?.
اوردمش بعد فک کنم یه فروم بود یه عکسه دختره بود بعد من روش کلیک کردم یه چیزی نوشته بود بعد من نخونده تاییدش کردم :-"بعد دوباره زدم ببینم چی بوده که تاییدش کردم دیدم نوشته بود به اون کابر درخواست دوستی داده بودم! :-" اونم با یوزر پسرخالم! ;D تازه دوزاریم افتاد که پسرخالم امروز رفته بود نت ;D
خدا به خیر بگذرونه امیدوارم نفهمه [-o<
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتم سوپرمارکت یه چیزی خریدم
یه هزاری دادم بهش
گفت 1100 میشه
گفتم عیبی نداره بقیش باشه و اومدم که بیام بیرون
بعد که گفت : آقااا ٰ فهمیدم چه سوتی دادم
 
پاسخ : سوتی‌ها

چن روز پیش امتانه فیزیک داشتیم.ریدمانی بود در سطح وسیع و گسترده.بلافاصله بعدش کلاس المپیاد داشتیم و استادمون میخواست امتان بگیره.از خدامون بود سوالا رو نیارن به دلیله خستگیه شدید.ساعت 1 بعداز ظهر امتان المپیاد! :-\ بچه ها هم داشتن با استادمون سر قضیه امتان فیزیک صحبت میکردن.یکیشون گفت عجب روزه نحسیه امروز.استاده گفت:چی؟؟؟تولده منه امروز!!!!!!آقا ما هم جوگیرانه و بلندانه گفتیم این چه صـیغ‍‌‍ه ایه؟کی روز امتانش میاد تولد میگیره؟؟؟(منظورم این بود کی روز تولدش امتان میگیره.بصیرت میخاد فهمیدنش)
هیچی دیگه در اثنا خندیدن استاد و بچه ها من در کف و سقف کلاس محو شدم از سوتی 8ریشتری خودم. استاده گفت به افتخار این سوتی بابا بستنی دعوته من.بعدم پیچوند بی بستنی جیم زد رفت!سوتیم پایمال شد!

بعدا نوشت:بابا بستنی.بستنی فروشی ای میباشد در شیراز!
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی من در دوران طفولیت
مامانم:باباکرم
من:باباکرم
مامانم:دوست دارم
من:دوست دارم
مامانم: شیشه ی بابا رو نشکنی
من:باشه نمیشکنم ;;)
مامانم در اینحالت :)) :o =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امید وارم خونواده و آشنایانِ هیشکودومتون تو این اسرایِ آزاد شد از سوریه نباشن ولی چن تا سوتی دادن موقع مصاحبه گفتم گفتنش خالی از لطف نی!
آقا این گزارشگره میکروفونه گرفته جلو دهنشو با طرف مقابل صبت میکنه:
گزارشگر:این اسارت چتور بود واستون؟
اسیر: خداوند در قرآن میفرماید " و ما ارسلناك الاّ كافة للنّاس بشيراً و نذيراً " و بشارت و نظارت ی رو ب همه ی صابرین قول داده! =))
طفلی اصنِ اینقد شوقِ وطن داش ک آیه رو هم اشتباهی ترجمه کرد
خدارو شکر بازگشتن ب وطن [-o<
 
پاسخ : سوتی‌ها

پارسال زنگ زبان معلمم برگه های ترم اول داشت میداد نوبت دوستم عارفه شد گفت :اخ جون 30شدم یعنی 20
بعد من گفتم:دیوانه از40نمره است :))بعد عارفه :(( ~X(
 
پاسخ : سوتی‌ها

ناظم اومد شوخی کنه !

چشمام رو از پشت گرفت !

از این کارای بچگونه که چشمه یارو رو میگیرن میگن اگه گفتی من کی ام !

به محض اینکه دستاش رو گذاشت روی چشمم گفتم : کدوم خره اینکارو کرد ؟!

بچه های اطراف : :))

من : همون خره گوش درازه ؟!

بچه ها : =))

ناظم دستاش رو برداشت ! .... :دی !

سال چهارم بود فکر کنم !

+

امان از تلفظ اشتباه توی درس زبان انگلیسی ! بگم خدا چیکارتون نکنه ! :)) بماند !
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم اومده بعد امتحان می گه من جای ماسه و رس رو تو جاخالی برعکس نوشتم
من: این که خوبه من نوشتم گنیس و فلدسپات.


به جای فسفولیپید زدم دی ان ای.
 
پاسخ : سوتی‌ها

صدا مامانم از بیرون میاد، پای تلفنه بعد یه بچه هه برداشته
مامانم: سلام آقاپسر گل، اسمت چیه؟
آقا مونا؟
من (در درون): چی دقیقا؟؟ :-"
آقا مریم؟
آقا مارال؟ آها دختری پس :)
من: دقیقا چرا باید پسر میبود؟ :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

فامیل یکی از پسرای ما "قناعت" هست!

سر کلاس اخلاق بودیم و استاد داشت از قناعت و ساده زیستی حرف میزد!
استاد: حالا بچه ها من یه نصیحت به شما جوونا بکنم.
اینکه سعی کنید همه تون زندگی تون رو با "قناعت" آغاز کنید!!!

بچهه ها: =))
یکی از بچه یه چیز آروم گفت (ولی استاد شنید!): خب بابا همه که نمیشه با قناعت آغاز کنن!!!

استاد(از همه جا بی خبر!): چرا نشه؟! این بهونه ایه که جوونا میارن ودام شیطانه تا نذاره زوجین به هم برسن و خوشحال باشن! همه تون زندگی رو با قناعت شروع کنید من قول میدم مشکل بدی براتون پیش نیاد! همه اش شیرینه!!! :-[

بچه ها! :)) =))

استاد:امان از این جوونا! تا از ازدواج حرف میزنیم قند تو دلشون آب میشه!! ;D :-[

بچه ها تو دلشون : بابا به اون نمیخندیم که!!!! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروزمن وچندتاازدوستام وایستاده بودیم خانم اومدهمینجورحرف زدبعدآخرش گفت حالاک اینجوریه من دوستون ندارم
میخواستم بگم ب درک
فهمیدنگام کرد
وسطش بودم گفتم ب ددددددددددددددد :-" :-" :-" :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

واسه امتحان فیزیک یه تعریفیو هر چی میخوندم یادم نمیموند،نوشتمش کف دستم ک مثلا هی تکرار کنم یادم بمونه(!)

هیچی دیگه امروز دستمو بردم بالا از مراقب سوال بپرسم دیدم اینجوری شد: :-? بعد اینجوری=> :-w [-(

من: :-/

فک کنم خواست ادای جوانمردارو در بیاره با این حالت رف=> :-"

عذاب وجدان!
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم رفته بود شلوار لی بخره.
بعد یه شلوار دیده خوشش اومده.
دستشو کرده تو جیب عقبی شلواره ببینه جنسش چطوره!
بعد یوهو یارو برمیگرده.مانکن نبوده.آدم واقعی بوده!!! ;D
دوستم هم فوری فرار میکنه. :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

من مقنعمو سر كلاس برداشتم و درسمون هم در مورده حركاته گردنه...
دبير محترم زيست:خانوم شما كه لختي بيا جلو...! ;D
من: م م م...ن؟! :-L
 
پاسخ : سوتی‌ها

گزارشگر بازی پرسپولیس-صبا :
عجب توپ خراب کنایی هستن بازیکنای پرسپولیس!
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامان یکی از دوستام دبیر ادبیاته ، یه روز دوستم میگه داشتم برگه هارو تصحیح میکردم رسیدم به این سوال :

معنی بیت زیر را به فارسی روان بنویسید :

طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت به در آی تا ببینی طیران آدمیت​

یکی از دانش آموزا اینجوری معنی کرده بود :

ته ران مراغ را دیدی و شهوتی شدی ، اگر ته ران انسان را میدیدی چکار میکردی ؟؟ :| :| :|

آخه از کجاش در آورده این معنی رو ؟؟؟ =)) :-?? =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مهمون اومده بود خونمون منم امتحان داشتم ، یه بچه شون ، دیوارو راست میرفت بالا ،یکی دیگه هم نسبتا آروم بود،

اونی ک آروم بودُ آوردم تو اتاقم گفتم " نگار خسته نیستی؟؟" گف:" خابم میاد.. (:|."

منم گفتم" خب برو ب مامانت بگو برین خونتون راحت بخابی..."

اینم رف ب مامانش گف،از تو پذیرایی همچنان ک داشت فرار میکرد بلند گف غزاله جون به مامانم گفتم!

من: :-[
نگار: ;;)
مامانش: :-w
 
Back
بالا