امروز خالمینا خونمون بودن بعد پسر خالم امروز رفته بود اینترنت بعد من عصر اصن یادم نبود رفتم هیستریامو چک کنم یه سایت که نمیشناختم دیدم .
اوردمش بعد فک کنم یه فروم بود یه عکسه دختره بود بعد من روش کلیک کردم یه چیزی نوشته بود بعد من نخونده تاییدش کردم بعد دوباره زدم ببینم چی بوده که تاییدش کردم دیدم نوشته بود به اون کابر درخواست دوستی داده بودم! اونم با یوزر پسرخالم! تازه دوزاریم افتاد که پسرخالم امروز رفته بود نت
خدا به خیر بگذرونه امیدوارم نفهمه
چن روز پیش امتانه فیزیک داشتیم.ریدمانی بود در سطح وسیع و گسترده.بلافاصله بعدش کلاس المپیاد داشتیم و استادمون میخواست امتان بگیره.از خدامون بود سوالا رو نیارن به دلیله خستگیه شدید.ساعت 1 بعداز ظهر امتان المپیاد! :-\ بچه ها هم داشتن با استادمون سر قضیه امتان فیزیک صحبت میکردن.یکیشون گفت عجب روزه نحسیه امروز.استاده گفت:چی؟؟؟تولده منه امروز!!!!!!آقا ما هم جوگیرانه و بلندانه گفتیم این چه صـیغه ایه؟کی روز امتانش میاد تولد میگیره؟؟؟(منظورم این بود کی روز تولدش امتان میگیره.بصیرت میخاد فهمیدنش)
هیچی دیگه در اثنا خندیدن استاد و بچه ها من در کف و سقف کلاس محو شدم از سوتی 8ریشتری خودم. استاده گفت به افتخار این سوتی بابا بستنی دعوته من.بعدم پیچوند بی بستنی جیم زد رفت!سوتیم پایمال شد!
بعدا نوشت:بابا بستنی.بستنی فروشی ای میباشد در شیراز!
امید وارم خونواده و آشنایانِ هیشکودومتون تو این اسرایِ آزاد شد از سوریه نباشن ولی چن تا سوتی دادن موقع مصاحبه گفتم گفتنش خالی از لطف نی!
آقا این گزارشگره میکروفونه گرفته جلو دهنشو با طرف مقابل صبت میکنه:
گزارشگر:این اسارت چتور بود واستون؟
اسیر: خداوند در قرآن میفرماید " و ما ارسلناك الاّ كافة للنّاس بشيراً و نذيراً " و بشارت و نظارت ی رو ب همه ی صابرین قول داده!
طفلی اصنِ اینقد شوقِ وطن داش ک آیه رو هم اشتباهی ترجمه کرد
خدارو شکر بازگشتن ب وطن
صدا مامانم از بیرون میاد، پای تلفنه بعد یه بچه هه برداشته
مامانم: سلام آقاپسر گل، اسمت چیه؟
آقا مونا؟
من (در درون): چی دقیقا؟؟
آقا مریم؟
آقا مارال؟ آها دختری پس :)
من: دقیقا چرا باید پسر میبود؟
سر کلاس اخلاق بودیم و استاد داشت از قناعت و ساده زیستی حرف میزد!
استاد: حالا بچه ها من یه نصیحت به شما جوونا بکنم.
اینکه سعی کنید همه تون زندگی تون رو با "قناعت" آغاز کنید!!!
بچهه ها:
یکی از بچه یه چیز آروم گفت (ولی استاد شنید!): خب بابا همه که نمیشه با قناعت آغاز کنن!!!
استاد(از همه جا بی خبر!): چرا نشه؟! این بهونه ایه که جوونا میارن ودام شیطانه تا نذاره زوجین به هم برسن و خوشحال باشن! همه تون زندگی رو با قناعت شروع کنید من قول میدم مشکل بدی براتون پیش نیاد! همه اش شیرینه!!! :-[
بچه ها!
استاد:امان از این جوونا! تا از ازدواج حرف میزنیم قند تو دلشون آب میشه!! :-[
دوستم رفته بود شلوار لی بخره.
بعد یه شلوار دیده خوشش اومده.
دستشو کرده تو جیب عقبی شلواره ببینه جنسش چطوره!
بعد یوهو یارو برمیگرده.مانکن نبوده.آدم واقعی بوده!!!
دوستم هم فوری فرار میکنه.